این که چیزی نیست
پسرم یه روز صبح بیدار شد، منو بیدار نکرد..اومد پیشم دیدم شلوار پاش نیست، عین برق گرفتهها از جام پریدم، یه بویی هم حس میکردم، بلند شدم دیدم کل فرش و سرامیک و مبل و به گند کشیده.. چندجا 💩 بزرگ
بقیه جاها هم با شمشیر پلاستیکیش کشیده بود پخش و پلا کرده بود.. من همون لحظه فرشارو جمع کردم زنگ زدم قالیشویی