2777
2789

سلام دوستان. یه مشکل خانوادگی پبش اومده .اگه ممکنه بگید چیکار کنم...خیلی ماجرا مفصلو طولانیه. از اولش میگم که متوجه همه چیز بشید.

 خونه مادر شوهرم اینا شهرستانه که تا تهران که محل زندگی ماست، سه ساعت راهه. (اینو تا اینجا داشته باشید)

من دوتا بچه کوچیک دارم که یکیشون سه سالشه یکی هم یک سالو چهار ماه داره. ما هر سال محرم که میشه میریم شهرستان خونه مادر شوهرم. اون یکی جاریمم که تهرانه اونم میاد .اون یه دختر پونزده ساله داره.

پارسال از شانس بد من همین رسیدیم خونه مادر شوهرم یهو دختر من تب کرد . یک ساعت نشده بود رسیده بودیم. تب چهل درجه خیلی وخیم بود وضعش. بماند که چه بدبختی و مصیبتی کشیدیم و نصف عمرم رفت سر مریضیه بچه هام. 

اگه یادتون باشه سریال مختارنامه هم میداد شبا. ظهر ساعت دو یا سه تکرار میداد.

شب قبل تاسوعا همه رفتن مراسم عزاداری ،من چون بچه هام مریض بودن نرفتم. چون بچه کوچیکمم مریض شد. دوتا مریض رو دستم بود . همه از مراسم اومدن و دختر جاریم بلند بلند انگار دعوا داره مخاطب خاصی هم نداشت، هی میگفت منو به زور بریدن عزاداری، سریال مختار نامرو ندیدم. رفت لب تاپشو روشن کرد ساعت ۱ شب با صدای بلند تو حال نشست نگاه کرد انلاین. هیچکس هم هیچی نگفت.حالا من دوتا بچه مریضو با هزار بدبختی و دارو خوابونده بودم. فردا که تاسوعا بود ساعت سه ظهر گیر داده بود تلویزیون روشن کنه تکرار مختارو ببینه باز.منم دیدم مردا خوابن.دوتا بچه هامم دارن گریه میکنن باید ارومشون کنم ،گفتم روشن نکنه تلویزیونو. تلویزیون هم پشت دیوار اتاقی بود که مال ماست. قشنگ صداش تو اتاقه. یهو دیدم جاریم پاشد از لج من روشن کنه منم داشتم تو اشپزخونه شیر درست میکردم، دیدم این لج کرد، گفتم حالا که روشن میکنی کمه کم کن صداشو. واااای من اینو گفتم، یه دعوایی درست کرد با من‌ .شوهرش هم خواب بود . شوهر منم خواب بود. جیغ میزد به دخترش میگفت برو باباتو بیدار کن بریم اینجا دیگه جای من نیست.اختیار هیچیو ندارم و این حرفا. منم دیدم اینجوری میکنه ،هیچوقت خدا شاهده باهاش دهن به دهن نشده بودم میدونستم چه پاچه پاره ای هستش، اما به خاطر مریضی بچه ها اعصابم ضعیف شده بود منم داد زدم بس کن پاشو روشن کن اصن صداشم تا ته زیاد کن فقط بس کن.پاشو هر کار دلت میخواد بکن. شوهرم از خواب پاشد منو تو اتاق اروم کرد اونم همینجور داشت جیغ جیغ میکرد مادر شوهرم و پدر شوهرم داشتن ساکتش میکردن. شوهرش خیلی ذاتش خراب و حسوده. یعنی منتظره یه برنامه بشه به ما تیکه و طعنه و متلک بندازه یا دعوا درست کنه. سر همین که من بچه دومو زود باردار شدم انقدر تیکه انداخت انگار اون میخواست نونشونو بده. در این حد بیشعوره. جاریه منم شلوغ کاری میکرد شوهرشو بیدار کنه دعوا بالا بگیره. شوهرش هم بیدار نشد و دعوا اروم شد. بچه هامو خوابوندم و خودمم کنارشون خوابیدم. برادر شوهرم که بیدار شد دیده بود زنش چمدون جمع کرده و اینا پا میشن جمع میکنن برن. همین میرن تو کوچه میشینن تو ماشین ،زنش همه چیو اونجور که دلش میخواست و میدونست شر میشه واسه شوهرش تعریف میکنه. همون لحظه برادر شوهرمم عصبی وارد خونه میشه دختر کوچیکه من پشت در داشت رد میشد اونم درو محکم باز کرد با عصبانیت در خورد تو صورت بچم. دختر ضعف زد . اون دید الان حرف بزنه آتیشش میزنم و به ضررشه داد کشید گفت فقط بلدن بچه درست کنن جمع کردنء بلد نیستن و زود درو بست رفت. اگه میموند خدا شاهده انقدر صبرم لبریز شده بود پارش میکردم. اینا رفتن نمیدونم کجا و ما فک کردیم برگشتن تهران. یهو نصف شب برگشتن . انقدرن عوضین نصف شب که همه خوابن در میکوبوندن به هم از قصد. صبح که همه بیدار شدن من صبر کردم اونا صبحانه بخورن و از اشپزخونه بیان بیرون منو بچه هام بریم. شوهرمم نرفت موند با من بریم. اونا هم تا تونستن لفت دادن. خلاصه صبحانه خوردن و حاضر شدن رفتن که به مراسم ظهر عاشورا برسن که الهی امام حسین کمرشون بزنه. شوهر منم دید اینجوری فقط داریم اذیت میشیم اونا از قصد برگشتن که شر به پا کنن ظهر عاشورا گرما دوتا بچه مریض راه افتادیم سه ساعت تو جاده برگشتیم اومدیم تهران.تمام راه گریه کردم فقط. ما که بچه هامون مریض بودن اعصاب نداشتیم، اینا هم دنبال شر بودن. گزشت تا یک ماه بعدش یه چیزی شد اینا اومدن خونه مامانم. مامانم عمشون میشه. خونه منو مامانم دوتا واحد رو به روی هم تو یه طبقه.منم خونه مامانم بودم محل سگ ندادم بهشون. اینا هم خونه مامانم جرعت نکردن چیزی بگن از مامانم میترسن خیلی حساب میبرن ازش میدونن حرف بی ربط بزنن مامانم اتیششون میزنه. اونم به منو بچه هام که تنها بچه و نوه هاش میشیم. حالا امسال ما تصمیم گرفتیم شهرستان یه خونه بخریم واس خودمون محرم راحت باشیم. پدر شوهرم اینا فهمیدن ناراحت شدن مادر شوهرمم گفت لال باشید جفتتون تا دعواتون نشه. به همین صراحت.البته به اون جاریم اینجوری بگه پاره میکنه مادر شوهرمو . به من فقط گفت. ما هم نذر داریم هر سال جلو دسته یه روستایی هست اونجا گوسفند قربونی کنیم و زمستونا شیر پخش میکنیم تابستونا شربت. نذرمونم یه جوریه که حتما باید خودمون انجامش بدیم همونجا هم باید باشه. نه میتونیم نریم. نه میتونیم با این اوضاع بریم. پدر شوهرم اینا دعوا دارن حالا با ما که چرا بهشون بی محلی کردم. منم میگم حقشون بود . من از حق خودم میگذرم همیشه ولی از حق بچه هام نمیگذرم. حق بچه هام نبود مریض و تب دار تو گرمای ظهر عاشورا پاشیم بیوفتیم تو جاده که از دست شر اونا در امان باشن و ارامش داشته باشن. حالا شما بگید من چه خاکی تو سرم کنم از دست اینا... 

آنکه را خوبی کنیم هاری نگیرد آرزوست...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تا نصفاش خوندم خوابم گرف. خواهر دلت خیلی پره ولی بدرد تایپیک زدن نمیخوره. اینارو واسه خودت بنویس و پاک کن دلت خالی شه. ننم عصبی میشم هی تایپ میکنم

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر❤اری شود ولی به خون جگر شود

خونه جدا بخرید اصلا به ناراحتی پدرشوهر مادرشوهر اهمیت ندید خودتون و زندگیتون واجب ترید...جاری و برادرشوهرتم ادم حساب نکنین و ب هییچ عنوان ارتباط برقرار نکنین ادمای خطرناکین مثل اینکه

علی؟!!!!!                                                                           همسر عزیزتر از جانم💖 خداروشکر میکنم که تورو با من آشنا کرد.. خداروشکر میکنم که همسرم شدی و دنیامو زیباتر کردی.. خداروشکر میکنم که بابای پسرم تو هستی👶💗یادمه اولین‌بار که منو دیدی گفتی میخوام خانوم خونم باشی و من باورت نکردم..تورو از خودم روندم💔 ولی الان پنج ساله که خانوم خونتم و بابتش هزاران بار خداوند رو شکر میکنم💋بمونی برام مرد بی نظیر من🤴👸💞💞💞

ببین گلم اولا ندر تون قبول باشه . دوما در کمال احترام وقتی توانایی دارید شهرستان خونه بخرید مستقل بشین خیلی بهتره . محترمانه به خانواده همسرت بگو ما دوتا بچه کوچیک داریم برا اسایش شما دوست داریم تو یه فصای دیگه باشیم که شما و هر کس دیگه ای که مهمون شماست  ادیت نشین . بگو این همه سال زحمت دادیم بهتون دیگه درست نمیبینیم اینجوری بیاییم خصوصا با بزرگتر شدن بچه ها بازیگوشی هاشون بیشتر هم میشه و اصلا درست نیست براتون ایجاد مزاحمت کنن . در ثانی برای این رفتار جاری ات متاسفم خودت خوبه بچه داره و با سختی های بچه داری اشناست . ما ادم بزرگها میتو تیم بگیم چه دردی داریم اون بجه ها نمیتون لذا بیمار میش خواب واقعا براشون بهترین درمانه . 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز