ده ساله خونه ی مادرشوهرم زندگی میکنم ازسختیاش نگم ک همه میدونین جدای این مکافاتهامادرشوهرم پیره ونابیناخونمون خیلی شلوغه ومدام رفت وآمده زیاددرگیری داشتیم همشون عین بزمیمونن نمیدونن ک من هم بایدمث خواهرشون یازنشون آزادباشم ازکلفتی ونوکری خسته شدم خیلی وقته افسرده شدم شوهرم خیلی وابسته س بعدکلی جنگ وجدال راضی شده ک مستقل شیم هرچی میگردیم ک خونه بخریم خونه ی باب میلمون نیست وخیلی گرونه شوهرم میگ کنارخونه ی مامانش میخادخونه بسازه من دیگ امونم بریده میدونم بازچون من نزدیک مادرشم همه ی کاراومسئولیتابه عهده ی منه چیکارکنم ازجهنم دربیام همشون توهمه چیمون دخالت میکنن میگین چ خاکی توسرآب شده م بریزم😭😭😭😭😭😭
نمیتونین پرستار بگیرین؟
یاد بگیر کم کم به مادرشوهرت نه محترمانه بگی
دیشب به شوهرم گفتم ۱سال دیگه بهت وقت میدم منو از اینجا ببری 😑
دگ کار نکن بگو پرستار بگیرید یا دختراش بیان
حد و حدود و تعیین کن خیلی رک بگو من وظیفه ای ندارم و اصلاا نرو برای کمک و این چیزا.اوناهم خواستن بیان به بهونه حموم بودن یا خونه نبودن درو باز نکن
وا خوب بگو من کلفت مادرت نیستم که
چقدر سخت عزیزم،انشالله زودتر مشکلتون حل شه
بغل خونش خونه ساختی و رفتی از اول همه روجمع کن و تقسیم مسیولیت کن یا شوهرت رو بفرست بره اونجا کمک و خودت کمتر برو
چندتا خواهرشوهر و برادرشوهر داری عزیزم؟ چقدر شرایط سختیه هم واسه شما هم شوهرت
همه تون یه جلسه بزارین نوبتی ۱ ماهه ببرن خونه شون شما هم خونه بخرین یه جای دور از اونجا برین بسع ۱۰ سال عذاب چی گیرت امد از این به بعد برا خودت زندگی کن .
نباید زیر بار بری که نزدیک خونه مادرش خونه بسازی چرا برا مادرش پرستار نمیگیرن یا بقیه بچه هاش نوبتی بهش برسن اخه خونه مادر بزرگ پدربزرگ جای زندگی نیست من الان خونه مادر شوهرم هستیم ده روزه عروسی کردم انقدر نوه داره هی میان میرن نق نق بچه ها آسایش اصلا نداریم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
