من طبقه پایین مادرشوهرمینا زندگی میکنم از اولش خواستم جدا غذا بخورم شام گذاشتم فرداش تو گوش شوهرم خوند ک حق ندارین جدا بخورین تنها خلوت من با شوهرم موقع خوابه اونم ک همیشه خسته ست الانم ک چون خونه خودشون گرمه ی سره پایینن و اصلا در کل چیزی ب اسم آرامش تو خونم نیست رفع کم و کسریاشون فقط با شوهر منه و پپرشوهر هیچ مسئولیتی در قبال زنش احساس نمیکنه شوهرم منو یبار برد آزمایش داد و بیداد کرد ک چرا انقدر پول میگیرن بخاطر ی قالب کیکی ک خریدم باهام دعوا کرد اما امروز منو برده بیرون برا مادرش کفش بخره
ادامه داره گلم؟
خستم بخدا دیگه اعصابم نمیکشه حتی دلم نمیخخواد تو این خونه بچه بیارم
چند ساله ازدواج كردي؟
زندگی من هیچ قانونی نداره پولی ک میاد اصلا معلوم نیست برا چی خرج میشه
من بودم ب داد و بیداد و قیافه گرفتناش توجه نمیکردم
هر کاری فکر میکردم صلاحه ، همون رو انجام میدادم
خدا به دادت برسه
حالا كفش خريدن عيبي نداره عزيزم ولي كم كم شروع كن ديگه
با زبون شوهرت و رام كن
بگو بعضي وقتا ميشه دوتايي با هم باشيم عشقم؟ببين فقط بايد به زبون بگيريش
دلم عشقولانه هاي دونفره ميخواد
لباس خوشگل بپوش در و ببند عصر، اگه اومدن شوهرت يه جور دست به سرشون كنه
بگو توروخدا بيا يه كم با هم باشيم به كم خلوت كنيم، از اين حرفا
توقع نداشته باش بار اول قبول كنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
