تو تاپیک قبلم گفته بودم که برادر شوهرم بدهی بالا آورده و شوهرم میخواد پولشو بده الان صبح ساعت پنج زنگ زدن که بیچاره سکته کرده بردنش بیمارستان منم نرفتم سر کار اومدم خونه مادرشوهرم و الانم قرار بر این شد ما خونمون رو نفروشیم فقط شوهرم ماشینش رو بفروشه و ۲۰۰ میلیون هم از سرمایه مون بدیم و باقیش رو پدر شوهرم جور کنه ولی خیلی حالم بده از یه طرف دلم به حال برادر شوهرم میسوزه از یه طرف هم باید از خانواده خودم کمک بخوام برای سفرم زندگیم تو یه هفته کلا از این رو به اون رو شد شما بگید چیکار کنم حالم بهتر شه چون احساس میکنم منم دارم سکته میکنم دیگه
اشتباه محضه.شوهر منم خونمونو فروخت داد برای بدهی پدرش . بعد که وضع پدرش درست شد و چندتا خونه و مغازه خرید ،بقیه ی بچه ها که اصلا جلو نیومده بودن شدن عزیز و عاقل و به فکر زندگی .شوهر من که از خود گذشتگی کرد و خونه شو از دست داد شد براش وظیفه. تازه اونجا سوختیم که پدرش همه ی اموالش رو زد به نام اون یکی بچه ها و به شوهر من هیچی نداد حتی خونه ای که داده بودیم هم نداد. حالا همشون خونه های میلیاردی دارن ولی ما .... . تازه ما شدیم آدم بده . بچسبین به زندگیه خودتون . اشتباه مارو نکنین.
و چقدر ناعادلانه و ظالمانه. خدا ازشون نگذره . شوهر من مثل یه فرشته ی نجات رسید به دادشون ولی گفتن وظیفه ش بوده . از 4 تا بچه انگار فقط وظیفه ی این بوده. اون برادر شوهر بزرگم که وقتی چک باباش برگشت خورد و داشت میفتاد زندان میگفت به درک میخواست چک نکشه حالا یه خونه به اسمش تو بالا شهر زدن. میدونین کی نزاشت پدرشوهرم بیفته زندان؟ من . منه خاک بر سر پول دادم بهش که نیفته زندان . بعد یه مدت بهم گفت تو شیطانی . هیچوقت برای هیچکس حتی خواهر و برادر کاسه ی داغتر از آش نشین .
استارتر دارم آینده ت رو بهت میگم . دقیقا" شزایط تورو من چند سال پیش تجربه کردم . حالا میتونی عبرت بگیری یا میتونی گوش ندی ولی مطمین باش در آینده فقط برات پشیمونی و حسرت میمونه. یا پدر و مادرش بدهیشو بدن یا بره زندان سرش به سنگ بخوره . به هر حال به شما ارتباطی نداره و خودشون باید مسیولیت کاراشون و عواقبش رو به دوش بکشن. اگه سر همین کارش سود مسلیاردی میکرد میومد بده به شما بگه برین خونتونو عوض کنین؟ صد در صد نه . پس با چنگ و دندون زندگیتو نگه دار. تو این وضعیت خونه و سرمایه از دست بدی دیگه نمیتونی بخری یا برش گردونی.
ممنون که تجربتو گفتی خدا بهت صبر بده و انشالله عوضش رو یه جور دیگه بده
قربونت برم عزیزم .همین کاراشون باعث شد شوهرم چندساله پرونده ی همشونو بست و گذاشت کنار . دیگه هیچ ارتباطی نداریم با هم . یه فداکاریه بیجای شوهرم باعث شد 10 سال تو زندگی عقب بیفتیم.حالا باید چند سال بدوییم تا بتونیم برگردیم سر خونه ی اولمون .