یه بار ماادر شوهرو پدرشوهرم بعد اینکه کلی اومدن خونمون مارو بردن رستوران ...مادرشوهرم وسواسیه ... بعد که داشتیم از رستوران خارج میشدیم دو تا خانم که وضعیت معلولی داشتن و با عصا بودن به من گفتن کمک کن بیایم از این پله بالا مادر شوهرم هلم داد کنار که یعنی نکن ..ولی من وجدانم قبول نکرد آروم بهش گفتم مادرشوهرم وسواسیه ناراحت میشه ..مادرشوعرم اومد جلو گفت کمکش کن اون زنه هم بازوی منو گرفت وزن خودشو انداخت رو من وخیلی بهم فشار اورد که بیاد بالا ...بازوم خیلی درد گرفت ..و از اون روز همش یه دردی تو دستم و ناکار شدم خدا چرا....😪 هی میرم دکتر اول بازو درد داشتم وحالا دست درد .... الن یکساله