من ازدواج کردم و یه دختر 2 ساله دارم...با شوهرم چند سال دوست بودیم و بعد سختی های زیاد به هم رسیدیم... اما رفته رفته که از زندگی میگذره عیب و ایرادای آدما رو میشه و به جایی میرسه ک تنهایی رو تر جیح میدی... من اینجوری شدم... الان دارم پیش روانشناس میرم... از رفتارای شوهرم خسته شدم.... کارش خوبه و سرکار میره... اونم بخاطر اینکه مجبوره و باید پول در بیاره... اما خیلیخیلی آدم بی نظمیه.... طی دوماه گذشته کلید خونه مامانش، کلید خونه خودمون، کارت بانکی، کارت سوخت، یکی از سیم کارت هاش رو گم کرده و حالا میشه یسریا رو المثنی گرفت یا از روی کلید ساخت اما مثلا کارت سوخت ک تکدرخدایت دادیم و دوما دیگه میاد همین طوی بابتش داریم بنزین 3 تومنی میزنیم و عین خیالش هم نیست و اگه هم بهش بگم هررررجوری به هر زبونی هم بگم عصبانی میشه... واسه همین من فقط حرص میخورم و تو خودم میریزم.... چون اصلا تحمل حرف نداره و نمیتونه عیباشو ببینه....تا مجبور نشه یه کاری نمیکنه... جوراباشو اوه کثیف بشه نمیشوره لباس زیراصو خیس میکنه تو حموم و همین طوری هفته ها هست... و چون وظیفه من نیست دست بهشون نمیزنم در حدی ک دیگه گند بگیره و بندازم دور....خیلی آدم بی نظمیه... خیلی.... همین باعث شده من هیچ دلخوشی ای به زندگیم نداشته باشم همیشه به خشمی درونم هست نسبت بهش.که رو همه روابطمون اثر میذاره