از دست شوهرم ومادرم دیگه بریدم.
ولی بخاطر وضعیت مالی که داریم وسه تا بچه دارم نميدونم باید چیکا کنم خیلی خسته ام. خیلی
اینقدر تحملم کم شده که چندبار به اینکه خودم بکشم راحت بشم فکرکردم ولی بخاطر بچه هام پشیمون شدم.
هیچکس ندارم باهاش حرف بزنم.
مامان شوهرم مثل بچه ها باهم هی لج میکنن به فکر من نیستن به مامانم میگه. میگه من به داماد رو نمیدم. من با شوهرت بحث دارم به تو چیکار دارم.
مشکل اینجاست تو خونه پدرم زندگی میکنم. مامانم بخاطر این به خودش اجازه همه نوع دخالتی میده. الان میگه من باید کلید خونه شمارو داشته باشم. سر این با شوهرم کلی بحث کردم.
بخدا موندم چی بگم چیکارکنم.
دوتاشون لج باز هستن حاضر نیستن به منه بدبخت فکرکنن.