بعد مادرشوهرم گف آخه عروسی شما سرد بود بستنی نمیشد بدیم (عروسی من وسط بهار بود حالا)منم گفتم من که داشتم میرقصیدم کلی عرق کرده بودم دیگه مادرجون از سر باز نکن😃😃😃😃
بعد پدرشوهرمم میگف چی شده که مادرشوهرم گف فرزانه میگه عروسی من بستنی ندادید.
طفلی پدرشوهرمم عشقه اصلا گف خب عروسی برادرشوهرمم نمیدیم تو ناراحت نشی