2777
2789

من در خطر زایمان زودرسم بچم خیلی پایینه . الان یهو شروع کرد به شدت تکون خوردن طوری که زیر دلم و بالای واژنم ب شدت درد گرفت حتی کمرمم درد گرفت. ب نظرتون این دردها خطرناکه؟ چکار باید کنم.؟ من نمیدونم دردها کدومش طبیعیه کدومش نشونه زایمان . چون ممکنه زایمان زودرس داشته باشم از همه دردی میترسم. الان ی کم دردم بهتره و یهویی خیلی شدید تیر کشید.

قوی باش ...حتی اگه نیستی اداشو دربیار

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

به دکترت بگو دختر اینجا چ کمکی میتونن کنن بهت .

خداجون مواظب فرشته کوچولوی تودلم باش بسلامت بیاد بغلمون😍یا علی ابن موسی الرضا🌹😍امضامو خوندی صلوات مهمون کن بچمو🌷

درد زایمان ول نمیکنه ، یعنی با گذشت زمان شدت دردها بیشتر و فاصله ی دردها کمتر خواهد شد 


به پزشکت یا ماما اگه داری زنگ‌بزن و در تماس باش با اونها

زندگی کوزه ی آبی خنک و رنگین است ، آب این کوزه گهی شور گهی تلخ گهی شیرین است 

 دوستم از دیشب بستری شده زایمان کنه ۱ سانت بوده از دیشب شده سه سانت بعدش گفتن امپول فشار نمیزنم تا فردا اگه دردت نگیره سزارین میشی؟میخام بدونم درسته این حرف؟شما اطلاع نداری دوستم دوس نداره سزارین بشه

هرکی بلد بود اینم جواب بده خیلی مهمه

وزن شروع》90 وزن هدف》۶۵...پشت کرده ام ب گذشته...ب روزهایی ک با اندوه شب شدند...دشمن شده ام با آنها ک مرا ن تنها یکبار بلکه هزار بار آزردند رو ب آینده ای نشستم ک هیچکدام از آن آدمها و روزهای ملالت امیز،درونش جایی ندارند.مادربزرگ همیشه میگفت:روی زخم های دلت مرهمی نگذار!صبر کن بسوزند و بفهمند دستی نیست برای مداوایشان آنوقت یاد میگیرند با هر حادثه خراش برندارند...گذشته ام را بی هیچ دوایی رها کرده ام،دشمنانم نیز در مخروبه ترین قسمت مغزم.باید یاد بگیرم برای هر رنجشی پماد امید بخشی نیس؛درد را باید تجربه کرد تا دیگر هر زخمی،روح را ب انزوا نبرد...حالا آدمی شده ام بیگانه با انچه تصور میکنی.هرچقدر میخواهی طعنه بزن و کنایه هایت را در دهانت بچرخان!من تنها آینده ای را میبینم ک نه برای تو جایی هست نه روزهای  هدر رفته!مادربزرگ قربان دهانت راست میگفتی:مرهم همیشه دوای درد نیس،گاهی باید بی اهمیت بود درد خودش از خانه میرود...!
اکثرا دهانه رحم بازنشه امپول فشار میزنن

اخه گفتن بچه اولته😐امپول فشار نمیزنیم😞دوس نداره تا فردا ام باز دوباره صبر کنه میگه از دیشب خسته شدم

وزن شروع》90 وزن هدف》۶۵...پشت کرده ام ب گذشته...ب روزهایی ک با اندوه شب شدند...دشمن شده ام با آنها ک مرا ن تنها یکبار بلکه هزار بار آزردند رو ب آینده ای نشستم ک هیچکدام از آن آدمها و روزهای ملالت امیز،درونش جایی ندارند.مادربزرگ همیشه میگفت:روی زخم های دلت مرهمی نگذار!صبر کن بسوزند و بفهمند دستی نیست برای مداوایشان آنوقت یاد میگیرند با هر حادثه خراش برندارند...گذشته ام را بی هیچ دوایی رها کرده ام،دشمنانم نیز در مخروبه ترین قسمت مغزم.باید یاد بگیرم برای هر رنجشی پماد امید بخشی نیس؛درد را باید تجربه کرد تا دیگر هر زخمی،روح را ب انزوا نبرد...حالا آدمی شده ام بیگانه با انچه تصور میکنی.هرچقدر میخواهی طعنه بزن و کنایه هایت را در دهانت بچرخان!من تنها آینده ای را میبینم ک نه برای تو جایی هست نه روزهای  هدر رفته!مادربزرگ قربان دهانت راست میگفتی:مرهم همیشه دوای درد نیس،گاهی باید بی اهمیت بود درد خودش از خانه میرود...!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792