خونمون رو تخلیه کردیم که تغیرات انجام بدیم من و بچهام رفتیم شهر پدریم دو ساعت فاصلشه. یک ماه گذشت دیدم خبری از تغییرات ت
نیس .زنگ زدم پس چرا تموم نمیشه این خونه.گفت پول ندارم گفتم پس پولی که واسه خونه کنار گذاشتیم کجاس گفت دادمش دامادمون خونه بخره .اصلا با من مشورت نکرد .پولو داده بهشون .الان من مستاجرم توی یه خونه کوچیک .میگم چرا ارامش منو ازم گرفتی که خواهرت شاد بشه