راستشو بگم
من خیلی بی اعتماد بودم
ینی اون انگار داشت خونع میساخت
خیلی سختی کشیدیم جفتمون
اون میگفت و من فقط گوش میدادم دوست دارماش اصلا روحمو اروم میکرد و من میترسیدم از عاشقی از شکست از اینکع منم مث همه تنها شم
ولی روزی کع خودم گفتم نفهمیدم چی شد جفتمون عصبی چنان دادی زدم با عصبانیت گفتم دوست دارم
ولی اون اروم شد و من وحشی 🤣🤣🤣