بچه ها من شرایط طلاق ندارم یعنی خانواده ندارم از طرفی دلم برا بچمم میسوزه من اوردمش چجوری بدبختش کنم حالا میگین چرا بچه دار شدین بخدا شوهرم اخلاقش خوب بود بعد از بچه 180 درجه تغیر کرد..نه پای رفتن دارم نه نای موندن..نه میتونم ادامه بدم نه میتونم ادامه ندم..شما ها که دارین مثل من زوری زندگی میکنید چجوری میگذرونید؟؟
نمیدونم...منکه از اول شوهرمو نمیخاستم ولی بارها به شوهرم گفتم حداقل یکم به دل من باش شاید عاشقت شدم گوش نمیده انقدر بد دهنه و زن رو بی ارزش میدونه کلا از چشمم افتاده بخدا من بد کسی رو نمیخاستم تو عمرم.. ولی حالا شب و روز ارزوی مرگشو دارم خدایا من کی انقدر ادم بدی شدم
واقعا حسرتش روانیم کرده..دقیقاااا همون چیزی بود که میخاستم از همه نظر..ارزوشو تو گور میبرم...دلم میخ ...
من فکر میکنم شاید همین دهنیتت باعث شده ک زندگی خودت و همسرت کمرنگ بشه در نظرت یا حد اقل خوبهای شوهرت رو نمیبینی دل بکن به جز بدبختی و زجر هیجی برات نداره بچسب به زندگی خودت و زندش کن .چاره چیه برا بچت تلاش کن
من فکر میکنم شاید همین دهنیتت باعث شده ک زندگی خودت و همسرت کمرنگ بشه در نظرت یا حد اقل خوبهای شوهرت ...
بخدا من به اون امیدی ندارم..اون برامن یه حسرته مثل بقیه حسرتام که از بچگی داشتم..همسرم اصلا همکاری نمیکنه که زندگیمون بهتر بشه از طرفی خانوادم ندارم تاپیک قبلیمو بخون..خیلی نا امیدم همش دلم میخاد خودمو بکشم ولی دلم برا بچم میسوزه
خودمون شهر بودیم بعد ازدواجم اومدم روستای همسرم..شب و روز تو یه خونه ی بدون نور و کوچیک با بچه ی فوق العاده شیطون..تازه همسرمم شب میاد میگه تو بجز خوردن و خابیدن تو خونه کاره دیگه ای هم مگه میکنی
عزیزم زیاد فکرو خیال نکن بزا یه چیزی بهت بگم ما خودمون مغازه کفش داریم شوهرمم وضع مالی خوبه اما بااین حساب بخدا بعضی وقتا دعوا میکنیم کتک میخورم یه پسرم دارم شوهرم اهل هیچی نیس سیگار هم نمیکشه زود عصبی میشه همه مردا عین همن تو باید مواظب خودت و بچه باشی
به گوهم زیاد اهمیت بدی میگه من بستنی کاکائوییم...🌈🌈