چند سال پیش وقتی سال آخر لیسانس بودم و تو حال و هوای خودم بودم، از طریق واسطه ای تک فامیل بهم گفتن که پسر خالم از من خوشش اومده و قراره بیان خواستگاریم 
وقتی اینو شنیدم برا بار اول با قاطعیت تمام گفتم اصلا
درسته من این مشکلو داشتم ولی امتیازات دیگه ای هم داشتم که هر دختری نداشت، البته اونم سوادش خیلی کم بود پ، طاهرش معمولی بود ولی وضع مالیشون خوب بود که البته ما هم خیلی  چیزی از اونا کمتر نداشتیم 
ولی تو همین رفت و آمدا نمیدونم چی شد بهش علاقه مند شدم
بلاخره بعد از چند جلسه خواستگاری ما نامزد شدیم...