2777
2789
عنوان

قطع رابطه به خاطر بچه

440 بازدید | 20 پست

دلم گرفته ،اومدم درددل کنم 

من یه پسر 4ساله دارم،خواهرشوهرم یه دختر 3ساله

پسر من آرومه و به بازیهای فکری و لگو و ...علاقه داره و از اول ترس زیادی از صداهای بلند یا بعضی چیزا داشت،مثلا از خیس شدن یدفعه ای میترسه یا از ارتفاع میترسه

بچه ایشون به سروصدا و بازیهای جنگی و اینجور کارا علاقه داره و کلا ترس سرش نمیشه و از دیوار راست بالا میره

از اول چون پسرم بزرگتر بود مدام بهش میگفتن که تو کوتاه بیا و تو نزن و بده به اون که کوچیکتره و ...

همین رفتارا باعث شد اخلاق پسرم عوض بشه و کلا هبچی رو حق خودش ندونه

از طرفی هم بچه اون خیلی عصبی و پرخاشگره و مو میکشید و کتک میزد و بچه من آرومه هیچ وقت نمیزنه .

خواهرشوهرمم عمدا خودش رو به نفهمی میزنه و چیزی نمیگه و مدام عیب بچه من رو تو جمع جلوی بچه ام میگه،حتی چیزایی که قبلا میترسیده و الان نمیترسه رو دوباره میگه

دیروز رفتیم باغمون،یه کاری کرد از غصه تمام دیشب رو اشک ریختم و تصمیم گرفتم قطع رابطه کنم

کاربری سوم منه      سعی میکنم دیگه زبونمو کنترل کنم  

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

جای دختر پسر عوض شده😁

برای سلامتی و تعجیل ظهور آقامون...حضرت عشق.... مهدی فاطمه صلوات.....شمایی که میخونی..🤨 تویی که دعات میگیره و ما خونه خریدیم از دعای خیرت،واسه سلامتی پسرم هم دعا کن😔

ما رفتیم ظرف شستیم و برگشتیم و برادر شوهرم بچه ها رو برد کنار آب

وقتی برگشتیم مادرشوهرم لباسای بچه ایشون رو عوض کرده بود

پرسید چرا عوض کردی گفت خودشو تو آب خبس کرده،بعد رو کرده به برادرشوهرم بلند که همه بشنون میگه فلانی ترسید بیاد توی اب؟

بعد رو کرده به پسرم میگه عمه تو دیگه بزرگ شدی برو آب بازی کن،ترس نداره که...

بردارشوهرمم بهش گفت اونم اب بازی کرد،بچه تو تو اب لیز خورد خیس شد

کاربری سوم منه      سعی میکنم دیگه زبونمو کنترل کنم  

درضمن دختر منم از صدای یکم بلند میترسه حتی

اوایل از صدای کوک اسباب بازیشم میترسید

الآن بهتر شده

مث پسر شما اصلا اهل کتک کاری هم نیست

واسه موضوعی که ۵ سال دیگه برات اهمیتی نداره،۵دقیقه بیشتر غصه نخور✌️
ما رفتیم ظرف شستیم و برگشتیم و برادر شوهرم بچه ها رو برد کنار آب وقتی برگشتیم مادرشوهرم لباسای بچه ...

با روح روان بچت بازي ميكنن اينجوري

ببخشيد از نفهميشونه

كم كن ارتباطت رو و با بچت پيش مشاور كودكان برو بهت راهكار ميدن تو بازي روي شخصيتش كار كني

ببین از حق بچت دفاع کن.از عزت نفس بچت دفاع کن..نذار تو سری خور بار بیاد..هر کسسس ناراحت شد به درک و جهنم والسلام

من بخاطر بچم تو روی همه وایمیستم همه کار میکنم همه کار

قشنگ جوابشونو بده..ضمنا من جای شما باشم نمیذارم بچم با بچه بیتربیتی مثل اون دختر بازی کنه و تربیت نداشته اونو یاد بگیره..به نظرم یا قطع ارتباط کن یا هر موقع رفتی سفت و سخت مواظب بچت باش..هر کس هم گفت پسر تو بزرگتره کوتاه بیاد بگو سن بچه من هنوز تک رقمیه پس بزرگتر نیست.بزرگتری به چیزای دیگس که شماها ازش بویی نبردین

دختر داداش من دختر منو میزد یکی دو بار کوتاه اومدم ولی دفعه سوم چنان قشقرقی راه انداختم که الان حساب همه اومده دستشون

    Kiziim

این فقط یه نمونش بود

یعنی مدام رو اعصابمه

بچه هامون خیلی همدیگرو دوست دارن ولی بچش زورگو و قلدر شده چون میدونه حمایتش میکنن و پسرم رو میزنه

منم نمیخوام به پسرم تهاجمی بودن رو یاد بدم

میگم قطع رابطه بهتره

کاربری سوم منه      سعی میکنم دیگه زبونمو کنترل کنم  
ببین از حق بچت دفاع کن.از عزت نفس بچت دفاع کن..نذار تو سری خور بار بیاد..هر کسسس ناراحت شد به درک و ...

منم باید همین کارو بکنم

به خدا اخلاق پسرم عوض شده،وسیلشو ازش میگیرن هیچ مقاومتی نمیکنه

میگم چرا دادی

میگه گناه داره

کاربری سوم منه      سعی میکنم دیگه زبونمو کنترل کنم  

عزیز قطع رابطه کنید من خالم میشه جاریم ی دختر ۱۲ساله داره ی پسر ۱۲ماهه بچه من ۲۱ماهشه بعد یروز ما رفتیم خونشون پسر من خیلی روحیه لطیفی داره محبتشم خیلی زیاده این دخترخالم چتدبارم قبلا مثلا میرفت تو اتاق تاریک میپرید بیرون بچمو میترسوند بچه منم میگفت پخ ن بوس بوس یعنی نترسون بوس کنیم همو خلاصه یروز اونا اومدن خونهوما باز دخترخالم رفت تو حموم برقم خاموش پسرمم تو اتاق خواب بود یهو پرید بیرون ترسوند بچرو من ناراحت شدم گفتم چرا ترسوندی این شب خواب میبینه گفت مگه چیه داداش خودمم میترسونم گفتم داداشت عادت داده فلانی میترسه اینجوری میکنی.اونا رفتن بچم شب خوابید گزاشتمش تو تخت نیم ساعت بع

د مادرمم تو اتاق خواب بود دیدم بچم جیغو گریه ک ننین خووو ننین خو ی پاش تو تخت بود ی پاش رو محافظ،تختش،قلبشم خیلی وحشتناک میزد شوهرم اونجا فهمید تو وات نوشت ک جیگر عمو تو قول داده بودی ک نترسونی بچه رو و اینا الان ترسیده دیگه نترسون لطفا حالا خالم بدش اومده ک چرا شوهر تو اینجوری گفته منم به مامانم گفتم به خاله بیا جلو افتادی عقب نمونی صدبار تاحالا ترسونده بچه رو بزرگه کوچیک نیست بگم عقلش نمیرسه ک منمالان دوماهه قطع رابطه کردم سلامتی و ارامش،پسرم واسم اولویته

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 16 ساعت پیش