یه مردی خیلی فقیر و تنگ دست بود طوری که حتی خرج خونوادشو نمی تونست بده رفت پیش امام رضا . امام رضا یه شاخه ی انگور بهشون دادن مرد با ناراحتی گفت انگور می خوام چی کاد آقا تو خرج خونوادم موندم . کمی بعد مرد دیگه اومدن و نشستن امام یه دونه ی کوچیک انگور بهش داد . مرد دونه رو گرفت و گفت امام اومده بودیم خودتونو ببینیم شما خیلی کریم و بخشنده ایدمن این دونه ی انگور رو تو اب می ریزم و به کل فامیل می دم امام یه شاخه ی انگور بهشون دادن مرد گفت شما چقدر کریمید من که از شما چیزی نخواستم امام باغ انگور بهشون دادن و در مراتب بعد باغ های اطراف رو . مرد اولی گفت من محتاج بودم و برای من کاری نکردی اما به این مرد باغ های انگور بخشیدی امام رضا فرمودند لان شکرتم لازیدنکم ... اگر شکر کنید به شما بسیار می دهیم و اگر کفر گویید کم می کنیم من خواستم مثل خدام عمل کنم (. اگه انسان از ته دلش خدا رو دوست داشته باشه و بی هیچ توقعی مطیع امر خدا باشه خداهم حتما بار و یاورش می شه) خیلی رو من تاثیر گذاشت