ترسو شدم

بچه ها چند وقت پیش جاریم و خواهر شوهرم اومده بودن خونمون ، اینم بگم که جاریم خیلی حسوده و میخواد از من حرف بکشه ،به شدت احساس زرنگی می‌کنه کلی دروغ سر هم می‌کنه تا از من حرف راست بگیره منم به رفتارش شک داشتم ولی مطمین شدم از من بدش میاد ،اوایل فکر میکردم دوستم داره چون همش به من می‌چسبید و زنگ میزد آمار میگرفت و تظاهر به صمیمیت میکرد ،ولی می‌دیدم کسی که همش خودشو دوست نشون میده نه تولدها و نه عیدها زنگ نمیزنه اینم بگم که من عروس بزرگم و اون کوچیکتره ،هر چی ببینه خونم شده پول قرض کنه باید بخره ،حتی بعضی وقتها که یه چیز گرون میبینه دارم دستاش میلرزه ،ماشین خریدم نه تبریک گفت و نه به روی خودش آورد تا چند ماه بهم زنگ نزد ،مادرشوهرم بهم تعارف می‌کنه و تحویلم میگیره همون جا تو گوش شوهرش شکایت می‌کنه 😁خلاصه عجیب غریبه ،فکر خودتونو درگیر نکنید براش دعا کنید خوب شه ، حالا قضیه از این قراره که از اون شب که اومدن خونمون من خیلی ترسو شدم ، اصلا به دعا و این چیزها اعتقاد ندارم ولی میترسم بخاطر حسادتش کاری کرده باشه ، بچه ها مگس میشینه روم جیغ میزنم حتی حموم و دستشویی هم میترسم برم ،من قبلاً خیلی شجاع بودم ، ممکنه بخاطر انرژی منفی جاریم باشه ؟ یا مثلا دعا برام گرفته باشه ،