من خودم نمیدونم چرا اصلا از بچگیم خاطره بامزه ای یادم نیس شما خاطره بگید دوره همی بخندیم
با سنگ داشتیم کُنار میزدیم با پسر خاله هام پسر خالم اذیتم کرد کرد با سنگ زدم سرشو شیکوندم🤭🤕
کل خونه رو اسباب بازی می چیدم و ب مامان بابام میگفتم بیاین مهمونی😁
منم یادم نمیاد
چقدر نی نی پروفایلت خوشمله😁❤😍
تو بچگی دمپایی دمپایی بازی میکردیم هرکی دمپایش دورتر می افتاد برنده بود چن بارم افتاد پشت بوم همسایه دفعه اخر دیگ ندادن 😕😆
من عادت داشتم صب زود بیدار میشدم...ی بار مهمون داشتیم من صب زود رفتم سراغش و انگشتمو تو چشمشو گوشش همچنین دماغش فرو بردم و اذیتش کردم😅😅😅😅و خلاصه همه جاشو با انگشت بررسی کردم😆😆😆
ولی نظر خودم اینه ک چون خیلی کنجکاو بودم خواستم بدونم اون کیه؟؟؟
البته این خاطره مال زیر ۲ سالگیمه ک برام تعریف کردن
یبار رفتم بستنی لیوانی بخرم دیدم توش کمه به یارو گفتم آقا این کم داره عوض کنید گفت کم داره دیوونس؟😊 یبارم از کلاس کاراته میومدم قمقمه همرام بود رفتم به همون یارو گفتم یه نوشابه بدید گفت میبری یا باز کنم گفتم باز کنید بازش کرد داد بهم رفت پشت مغازه منم سریع ریختم تو قمقمه دیدم نصفش هنوز خالیه گفتم آقا یکی دیگه بدید داشت شاخ درمیآورد گفت خوردیش؟ مردای گنده میان بزور تا نصفش میخورن گازشو نمیتونن تحمل کنن تو چجوری یکدفعه خوردیش گفتم ریختم تو قمقمه ولی کمتر نشون میداد بازم فکر کرد نصفش خوردم کفش برید😊
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
26 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
