بیاین از خاطره های خنده دارتون تعریف کنید نصفه شبی بخندیم
عضو شدنت مبارک🍭😍😘
اول از خودم شروع میکنم
یه بار یه خاستگار داشتم پولدارو با کلاس بود بعد من ازش خوشم نمیومد میخواستم ردش کنم
اومدم جلوش یه بسته ادامسو انداختم بالا با ملچ مولوچ میخوردم یهو برگشت انقدر خندید بعد گفت عاشق این دیوونه بازیاتم قیافه من اینجوری بود
یه بارم اومدم یه گربه رو پیش کنم اوفتادم دنبالش تکون نخورد بعد که واستادم اون اوفتاد دنبالم جیق میزدم فرار میکردم بابام که مرده بود از خنده
یه بارم خواب بودم یکی تکونم داد فکر کردم داداشمه یه پشتک زدم اومدم با پا بزنمش دیدم عممه ینی دیگه مردم از خنده
یه بار خواستگار زنگ زد بابام نگا شماره کرد فکر کرد دوستمه
بعد منم نگا کردم دیدم نه دوستم نی شماره ناشناسع جواب دادم دیدم خواستگاره طرف گفت داداشم مغازه سوپرمارکتی
داره منم گفتمش قصد ازدواج ندارم تق گوشی رو قطع کردم
قیافه من
قیافه مامانم
قیافه بابام
چه خواستگار باحالی.حتما فیلم هندی زیاد میدیده😄
یه بارم کنترل خونمون دست شوهر عمم بود من فکر کردم دست داداشمه دیدم هی داره کانالو عوض میکنه گفتم الاق بزار یه کانال بمونه بعد فهمیدم دست شوهر عمم دیگه داشتم میمیردم از خجالت خندمم گرفته بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
