2777
2789
عنوان

توروخدا بیاید به من بدبخت کمک کنید

198 بازدید | 16 پست

سلام.

خلاصه بخوام بگم از 16 سالکی با پسر خالم ازدواج کردم الانم 24 سالمه و یه دختر دارم.ینی هرچی بگم سرم اوردن کم گفتن.

نه تنها خاله ام و دخترش همه خاله و دایی هامم پشت اونا بودم کافی بود منو خانواده ام دست از پا خطا کنیم جلسه میذاشتن چقدر به ما حرف میزدن.

انقدر تو دو سال عقد بحث جدل داشتیم دیگه هیچی از خدا بجز ارزوی مرگم نخواستم.واز سر بدبختیم عروسی کردم.بازم بدختی.کلی لباس داشتم برا شب عروسی خالم همهرو بخدا دیخت اشغالی گفت بنجول بودن در صورتی که من همیشه خوش لباس بودمو همه بهم میگفتن لباساتو از کجا میخری.ولی خودشون عین دهاتی ها لباس میپوشن.

بعد چند ماه میرفت سر لباسام اوناکه یکم پوشیده بودمو میرفت بی اجازه بر میداشت پاره پاره میکرد.کهنه دستگیره .جلومن باهاش خونشو دستما میکشید من بدبختم از بس بحث داشتیم باهاش دیگه جرات حرف زدن نداشتم همش دچار حملات پانیک میشدم.

رفتیم کربلا با همه فامیل خالم میگفت چرا تو خواهرتو که ویلچریه هل میدی گوش شوهرمو پر کرده بود شوهرم کلی باهام دعوا کرد جالبه دایی ناردم میگفت اصلا خواهرتو نیارید بیرون چرا بیرون میاریش.بازم پشتشو گرفتن.

اونجا انقدر دلم شکست چون شر بپا کرده بود.

رفتیم شمال با شوهرم یه بحث کوچیک کردم نشست پیش همه گفت برو طلاقش بده خودم بچه تو بزرگ میکنم.

و.....


سرتونو درد نیارم

دیشب بابام خونه خودش برا شوهرم کیک گرفت و شام کباب گرفت.مثل هرسال.

فقط من گفتم بذارم چندتا بادکنم بگیرم بگم خواهرشرمم بیاد مادر شوهرم رفته بود شهرستان نگفتم بهش ولی گفتم در عوض امروز خودمون کیک بگیریم ببریم اونجاهم تولد بگیریم.به یکی از دایی هام که همسن شوهرمم بود گفتم بیاد باهم باشیم.خواهر شوهر نامردم نیومد که هیچ همونموقع رفت به مادرشوهرم گفتو مادرسوهرم همون موقع زنگ زده بود به شوهرم کلی حرف بارش کرده بودو گفته بود دیگه نه خودتو نه زنتو خونه شهرستان (که ابو هواش خوب بود گاهی وقتا میرفتیم) راه نمیدم از خونمم بلد شید که چرا وقتی من نیستم تولد میرید درصورتی که تولدی نبوده این کیکم بابام گفت شب تولدشه براش بگیریم.دیدم شوهرم اومد تولد خیلی ناراحت بود اصلا خوشحال نبود همش تو گوشیش بود بهم گفت چرا خونه خودمون تولد نگرفتی گفتم اخه بابام برا تو گرفته کاری مامانتو تو این30 سال یکبار برات نکرده.

بیچاره نگفت بهم مامانم زنگ زده.منم کلی ناراحت شدم.فقط گفت دستت درد نکنه گرفتی ولی دیگه خونه خودمون بگیرو خوابید.

امروز بهم زنگ زد گفت با مامانم قهرم بحثم شده بازم نگفت مامان نامردش چیا گفته.بیچاره چقدر دلش بود تعطیلیه بره شهرستان.

تا اینکه خواهرم که رفته بودن شهرستان پدربزگمم اینا اونجا خونه دارن بهم زنگ زد گفت هستی بازم اینا پشت خاله رو گرفتن گفت ما از در رفتیم پدر بزرگ میگه چرا تولد براش گرفتی به مامانش نگفتی مامانمو بابام هرچی گفتن اینا شهرستان بودن بعدشم تولد انچنانی نبوده که ما بخوایم همه رو بگیم.حتی دایی هام که توکوچه مامانم میشینن و من با دختراش دوستم نگفتیم.خواهرشوهر خودم بدا بچش تولد گرفت خونه خالم هیچکدوم از فامیل شوهرش نبودن.کسی هم چیزی نگفت بهش حتی فامیل شوهرش.بعدشم این اگر ادم بود میگفت اصلا این کیکو پدرزن بچم براش گرفته منم اینجا براش کیک میگیرم.

میدونی پدر بزرگم گفته بود بی قابلی از شوهره منه که تولد اومده.

مادربزرگم گفته بود میبینی نمیسازن جدا شن.خواهرم گفته بود اینا بچه دارن گفته بود خدای بچشم بزرگه

بچه ها توروخدا بگین چکار کنم حالم بده اگر پدربزرگم این حرفارو به شوهرم بگه شوهرم دیگه ولم نمیکنه.از بس تو این 8 سال زجر کشیده بخدا دریچه فلبم گشاد شده.دوتا پرانول خوردم هنوز ضربان بالاست میترسم سکته کنم.فقط از خدا میخوام خودش کمکم کنه بخاطر بچم.نمیخوام بچم بی مادر شه.

دلم شکسته.توروخدا برام دعا کنید.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خدا لعنتشون کنه منم خیلی کشیدم هیچ وقت نمی بخشمشون. امیدوارم به زمین گرم بخورن..... 😔 

ایشالله ...بخدا داغونم.ممنونت میشم برام دعا کن منم برای تو ایشالله جفتمون راحت شیم

ایشالله ...بخدا داغونم.ممنونت میشم برام دعا کن منم برای تو ایشالله جفتمون راحت شیم

انشاالله برات ده تا صلوات میفرستم انشاالله خدا کمکت کنه. 

دستتو بذار رو قلبت و آیت الکرسی بخون انشاالله آروم تر میشی... منم از صبح تا حالا چند دفعه خوندم.. قلبم داشت می‌ترکد از غصه. 

بگو🙂 بخند 🤗 زندگی کن 💃
خوبه حالا خالته خدا نابودش کنه ور وره جادو

خدا خودش بهم رحم کنه این زن کثیف از راه زندگیم برداره.داره کم کم منو نابود میکنه.دیگه چیزی ازم نمونده برام دعا کن گلم.منم برات دعا میکنم

انشاالله برات ده تا صلوات میفرستم انشاالله خدا کمکت کنه.  دستتو بذار رو قلبت و آیت الکرسی بخون ...

مرسی عزیززدلم منم برات خوندم.حتما انجام میدم مرسی که گفتی

هزار بار لعنت ب ازدواج فامیلی ،الهی من بمیرم برات ،عزیزم باید تصمیم جدی بگیری برا زندگیت یا اونقدر قوی باشی ک هر چی گفتن و شنیدی مهم نباشه و کار خودت رو انجام بدی ،یا اونقدر قوی ک ب طلاق فک کنی فامیل هم دخالت میکنن تا یکی دو سال بعد طلاق هم راحت نیستی ،برات امن یحیب خوندم

من خیلی ساده ام ،خیلی بهم ظلم شد ،خیلی دلم شکست ،اما برا دیگران همیشه مثل کوه بودم ،تو دوستم مثل من نباش گرگ باش فقط و فقط گرگ باش تا زنده بمونی و زندگی کنی 
چه بد عزیزم الهی بمیرن توراحت بشی, شوهرت دوست داره؟ هواتوداره؟ 

مرسیی عزیززم.ایشالله.

اره دوستم داره اگر بذارن.یوقتا هم بحثمون بشه بخاطر اینه که اونا گوششو پر میکنن.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز