بچه هاا سه و چهارماه ک زندگیمون جهنم شده
یعنی هردو روز سریک چیز بحث میکنیم
دوتا تایپک قبلم کاملا از زندگیمون از همون اول ازدواج تا الان توضیح دادم
پیروی
مشکلات قبل حدود یک هفته بود خیلی رابطمون از نظر عاطفی خوب بود
داشتم تازه خوشبختی حس میکردم
دیروز ظهرآقا اومد خونه ساعت۴ گفت افطار خونه خالم دعوتیم
جدا از این بحث کرونا
ما خیلیی کم با همه ارتباط داریم
فقط پدرومادرم و پدرومادرش
اونم یک پنجشنبه میتونم برم خونه پدرشوهرم بعدظهر همسرم میاد شام میخوریم برمیگردیم خونه
یک پنجشنبه هم خونه پدر خودم
اوصلا ماهی دوبار خونه پدرم میرم
و ماهی دوبار خونه پدرهمسرم
همسرمن انقدر درگیرکار ک وقت اینجورمهمونیا رو نداره وقتی هم خونه است یکسره پشت لبتاپ
غیراز اون از مهمونی و رفت و امد زیاد متنفر
طرف مامانم خاله هام و دخترخاله هام و داییم
دوره دارن ماهی یکبار خونه یکنفر
تقریبا هریکسالی یادوسالی نوبت هرکس میشه
همسرم گفت من حوصله ندارم یک روز درماه بیام خونه یکنفر و واقعا خوشم نمیاد و هرموقع نوبت مامانمه میریم خونه شون تا خاله هام ببینم😓و خلاصه اجازه نداد من توی اون دوره خانوادگیمون شرکت کنم بقیه فامیلم ک اصلاا از بعد ازدواج همه میگن مفقوداثر شدی
طرف پدرمم ک کلا از عمه ها و پسرعمه های من خوشش نمیاد شاید دوسالی یکبار خونه پدربزرگم ببینیمشون
خلاصه همه فامیل به پدرو مادرم میگن شما یکدونه بچه دارین چرا هیچوقت هیچ جا نیست و وقتی همه دور هم هستن من خیلی غصه میخورم یا وقتی عکس توی گروه میفرستن جات خالی
حتی برای فامیلای خودشم همین طور ولی نه به این شدت
اقوام پدرش ک اصلا هیچکدوم اینجا نیستن
فقط دوتا خاله و دوتادایی داره ک اوناهم خیلی رفت وامد ندارن باهم
شاید سالی یکبار همدیگ رو دعوتت کنن
خلاصه همسرم دیروز ساعت ۴ اومد خونه گفت خونه خالم افطار دعوتیم