تایپیکای قبلم روبخونیدمیفهمیدزندگیم چی بوده الان چهارماه قهرم ودنبال طلاق بماندکه مادرشوهرومادرناراضی ان ولی دنبال طلاقم دیروززنگش زدم بچه روببره مدرسه خانمی جواب دادگفت من زنشم خابه بیدارش میکنم بره بچه روببره مدرسه.وقطع کرد زنگ زدم مادرصوهرم گفتم اینبودپسرتون که هرروزبه من میگید بیازندگی کن مادرشوهرم گفت توام لج کن واسه اینکه زنه حالش جابیادزنگش بزن بگومن دیگه طلاق نمیخام.امروزم بخاطریه قراردادشوهرم داره میاددنبالم باهم بریم الان که اصلادلم نمیخادببینمش واینکه اصلا دیدمش چی بهش بگم؟؟
مادرشوهرم میگه رفتی اصلاراجع به طلاق حرف نزن که لجش دربیادشماجای من بودید چکارمیکردید؟؟این دوساعتی که بایدتحملش کنم راجع به چی حرف بزنم وچی بگم.البته دیزوزگفتمش دیگه دنبال طلاق نمیرم که شروع کردناسزاگفتن که بایدطلاق بگیری من میخام زن بگیرم توزن من نیستی ومن زن دارم.بباییدبگید چکارکنم؟؟؟