من  پام شکسته ، خواهرم راهش خیلی دوره باخبر شد خواست بیاد دیدنم ،چون شوهرش خیلی بداخلاقه فقط گفته دو روز بریم ببینش و برگرد خواهرم میخواست به من کمک کنه چون کسی پیشم نیست و دوتا بچه دارم،اومدن حالا خواهرمو دیدم حالش داغونه درد خودم  یادم رفت مث روانیا شده از بس شوهرش بداخلاقه، میگه دیگه برنمیگردم .فردا وقت رفتنشونه گفتم هرچی شد تحمل کن ولی دیگه نرو بچه هم ندارن ، نظرتون چیه؟