همیشه این کسایی ک توی جمع خیلی ابراز احساسات میکنن یه جای کارشون میلنگه
جاری من و براد شوهرم خیلی بهم میچسبیدن .و حتی تو ی عروسی یکی از فامیلها موقعی که داشتن میرقصیدن جلو چشم همه همو بوس میکردن
خلاصه از این کارا..منم فکر میکردم چه عشقی در جریان هست..هروقت مادر شوهرم میگفت فلانی(برادر شوهرم)اصلا زنش رو دوست نداره میگفتم نه اتفاقا خیلی دوستش داره
تا حدود یکماه پیش فهمیدیم چه زندگی نکبت باری دارن
زنه خیانت کاره و دنبال مرد زن دار افتاده..البته جدا نشدن ولی زنه با تهدید ب خودکشی شوهر ه رو نگه داشته
منم مث شوهرتم😑😑
ب نامزدم گفتم حق نداری جلوی بابام دستمو بگیری😑😑
[QUOTE=137329908]آی آدم حرسش میگیره😅😂[/QUOTE
😂😂 قکر کن اونا سیزده ساله ازدواج کردن برادرشوهرم به زنش نگاه میکنه اب دهنش میره درصورتی که جاریم معمولیه اونوقت من همینطوری دور از همسر نشستم 😁😁😁😁
همسرمنم اوایل مثل شوهر شما بود منو میبرد خونشون اون اونور خونه مینشت و من این ور خیلی غصه میخوردم کم کم خودش بهتر شد مخصوصا توی مهمونیا دید که میتونه با من خودمونی تر باشه واشکالی نداره .تو هم صبر کن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
