2777
2789
عنوان

تا حالا شده ناخودآگاه دلتون بشکنه و آهتون کسی رو بگیره

| مشاهده متن کامل بحث + 15341 بازدید | 213 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم خیلی خیلی اعتقاد دارم نباید دل کسی رو شکوند.و می ترسم از اینکار..خونواده شوشو مخصوصا خیلی شکوندن و چوبش رو هم خوردن.آخرین بار پنج شنبه شب بود فکر کنم امروز فردا صداش بیاد.تاپیک هم زده بودم.مامان شوشو دختر من محل نمی زاشت و با دوتا نوه پسرش فقط بازی می کرد.
خدایا شکرت فقط همین
پدرشوهرم نصف باغش رو برای برادرشوهرم فروخت تا واسه اش خونه درست کنه دقیقا همون زمان برای ما مشکل مالی پیش اومد و به پول نیاز داشتیم دریغ از یک ریال که به ما کمک کنه و من مجبور شدم طلاهام رو بفروشم خیلی دلم شکست با شوهرمم سر این مساله یه دعوای حسابی کردیم بعد از اون باغش کاملا خشک شد و باغی که اون همه انگور داشت حتی یک سبد هم انگور نداد چوب کاری که کرده بودن رو حسابی خوردن
یا صاحب الزمان ادرکنی،یا صاحب الزمان ادرکنی...
من تو دوران عقد با مادر و پدرشوشو و خودش رفتیم مشهدوبعدش شمال.من مشهد سرمای بدی خوردم.شمال که بودیم مادرش رفت شنا به منم اصرارکه بیا گفتم حالم خوش نیس نرفتم.خیلی بابایی بودم قبلا،بابام که زنگ زد بعدش کلی گریه کردم از دلتنگی و حال بدم.مادرشوشو وقتی شوهرم نبود شروع کرد غر زدن پسرمن کلی بهت محبت میکنه وپاشده تورو اورده مسافرت تو چرا گریه میکنی و مریض شدی.من خیلی ناراحت شدم انگار با غریبه اومدم مسافرت و دست خودم بوده مریض شدم.خلاصه که چندساعت بعد مادرشوهرم چنان دل دردی گرفت که کارش به سرم و چندتا امپول کشید.ظهربه اینارو گفت تا اخرشب دستش بند درمونگاه و سرم بود.منم با قرص خوب شدم
هرجاچراغی روشنه از ترس تنهابودنه ای ترس تنهایی من اینجاچراغی روشنه
منم یه بار از ته دل نفرین کردم.مامان بابای دوس پسرم که نذاشتن به هم برسیم.اون شب خیلی گریه کردم گفتم خدایا همون طور که چشمو گریون کردن چششونو گریون کن.بخدا صبح بلند شدم اس اومده بود از طرف دوس پسرم که داداشم دیشب تو حموم استخر خفه شده.تا وقتی ازشون خبر داشتم شب و روز نداشتن کلا مامان باباهه با آمپول خوابشون میبرد
بعد از عروسیمون یه میلیون قرض داشتیم که شوهرم از بابام گرفته بود سه سال پیش بود.... بابامم گفت هر وقت داشتید بدید پول آرایشگاهو تالار بود. خانواده شوهرم زور آورده بودن به شوهرم که طلاهای زنتو ببر بفروش قرضتو بده اونم نادون اومد سر وقت من که طلا بفروش بدم به بابات منم گفتم بابام عجله نداره بنده خدا طلاهامم خودشون بهم دادن با مادر بزرگمو دایی و خاله هام که سکه داده بودن شب عروسی....گیر داده بودن به اون چند تا سکه تو خیابون بودیم ماشینم نداشتیم زیر بارون بود خیلی غصه خوردمو گریه کردم تاکسی هم گگیر نمیومد تمام لباسام خیس شده بود دلم شکسسسسسسسسسست خیلی بد خیلی بد همون جا داد زدم الهی بحق علی و اولاد علی هر کی آتیش میندازه تو زندگیم خدا زندگیشو بسوزونه( چند بار خانواده اش باعث دعوامون شدن و اذیتم میکردن)طاقتم تموم شده بود تازه عروس بودم به هفته نکشید مادر شوهرم مریض شد سکته کرد افتاد بیمارستانو عملو ...بعد یکسال هم برحمت خدا رفت نمیدونم این از آه من بود یا نه ولی کلا هر وقت آه میکشم طرف بدجوری تقاص پس میده
نی نی من پس کی میایی تو دل مامان زود باش دیگه خوشگلم( لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم )
من آه نمی کشم ولی اگه کسی اذیتم کنه و هیچی بهش نگم خدا جوابشو میده ولی اگه خودم وایسم جلو طرف هیچی تو نامزدیم که فقط 3 ماه بود خاهرشوهرم دهنمون رو سرویس کرد بدترین دوران زندگیم بود بعد از چند ماه با یکی ازدواج کرد هم دست بزن داشت هم معتاد به شیشه بود بعد از 3ماه هم تو نامزدیش طلاق گرفت خودش اعتراف کرد که بخاطر کارهاییه که با تو کردم یه بار خونمون فرش کم داشت خیلی هم قرض داشتیم نمی تونستیم بخریم مادرشوهرم یه فرش استفاده شده خودشون رو داد بهمون بعد از اون چند بار منت گزاشتند سرمون که فرشتونم ما دایم یه بارش خیلی دلم شکست زمین کشاورزی دارند فرداش زمینشون سوخت و کل محصولاتشون که آماده برداشت بود از بین رفت
Lilypie Fourth Birthday tickers
یه بار تو همین نی نی سایت درباره این حرف زدم که به نظرم لازم نیست دکترا تو محیطای خانوادگی با لفظ دکتر صدا زده بشن..نظر شخصیم بود...یه خانومی که میگفت شوهرش دکتره اومد با دو سه نفر که از دوستاش بودن کلی بهم توهین کردن. بهم گفت حتما خودت تحصیلاتت کمه..یا عقده داری ،میگفت تو فامیل خیلی مورد احترامم به خاطر اینکه شوهرم دکتره و حتما همه جا دکتر صداش میزنم برو بسوز و.........حرفای زشتی بهم زد دلم شکست... بعد تو یه تاپیک دیگه که موضوعش برام جالب بود وارد شدم،دیدم این خانوم و یک خانوم دیگه اونجا هم دارن پشت سرم حرف میزنن که من بیسوادم و عقده ای و کلی فحشای دیگه..واقعا دلم و شکستن جالبه دوروز بعد اون خانومی که شوهرش دکتر بود ..اومد تو همون تاپیک و ازم حلالیت خواست گفت براش یه مشکل خانوادگی جدی پیش اومده که یک آبروریزی بزرگ براش درست میشه.ممکن بود بهش تهمت دزدی بزنن و تا همین الانم که مورد سو زن قرار گرفته خیلی تو فامیل و پیش شوهرش آبروش رفته...شاید هم به خاطر شکستن دل من نبود این اتفاق براش افتاد..ولی خودم برام یه درسی شد تو دنیای مجازیم مواظب صحبت کردنم باشم، دل کسی و نشکنم ... اون خانوم هم بعد از اون ماجرا دیگه سایت نیومد
من باردار بودم سرما خورده بودم خیلی حالم بد بود شوهرم هم میخواست بره سفارت هرچی بهش گفتم نرو گفت باید برم ..و رفت یه ده ساعتی رفت و برگشتش طول می کشید ..با اون حالم بلند شدم ناهار درست کردم و خوردم ولی خیلییییی ناراحت بودم ... وقتی برگشت گفت برام دعا کن کلیدام گم شده اگه پیدا نشه برام مشکل پیش میاد..همش میگفت منو ببخش...خلاصه بعد از 5 روزی کلیدش پیدا شد ..
در سرزمین من : نگاه کودکش پر از آرزوست , نگاه جوانش پر از حسرت و نگاه سالمندش پر از افسوس .
مجرد بودم محل کارم شرکت یکی از اقوام بود خانم این اقوام ما با یکی از کارمندا مشغول خیانت به همسرش بود و برای سرپوشی روی حرکت خودش برای من توطئه چید که من با اون کارمند رابطه دارم و با ابروی من تو شرکت بازی کرد من هم کارم و از دست دادم و هم با ابروم بازی شد من بیرون اومدم و یکسال بعد ایشون تصادف بدی کرد و ضربه مغزی شد و تا حد مرگ رفت و وقتی بهوش اومد گفته بود از نوشین حلالیت بگیرین بعدش بازهم به خیانتش ادامه داد و همسرش فهمید و ایشون روسه طلاقه کرد و رسما بی آبرو شد تو محل کار و فامیل و همه هم حرفهای اون موقع منو باور کردن
از چه دلتنگ شدی ، دلخوشیها کم نیست . . .
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز