یه شب من خوابم نمیومد یکدفعه ای دیدم یه گربه چهار طبقه رو از پله اظطراری اومده بود بالا پشته همه ی در ها هم رفته بود انقدر که سردش بود هواهم خیلی سرد بود به بابام گفتم گربرو ارودیم خونه گذاشتیم داخله یه سبد روشم یه چیزی انداختیم از سرما داشت میلرزید ها بعد کم کم اروم شد..شبه قدره نکنین این کارو گربه گناه داره