چند ماهی میشه عاشق یه پسریم ک همسایه خواهرمه و حیاط خونشون یکیه من اونو وقتی میرفتم خونه آبجیم میدیم و بهش علاقه مند شدم..الان حدود سه یا چهار ماهی هس..چند روز پیش زده بود ب سرم به آبجیم گفتم اونم دختر و پسرش ک دخترش یه سال ازم کوچیکتره خونده بودن پیامامونو و بعد از اونا همه خونوادم فهمیدن تقریبا..دیگه نمیزارن برم خونه آبجیم و اینم بگم ک دختر کوچیک خونوادمم و همه آبجیا و داداشام تقریبا عروس و داماد شدن..الانم خونه اون یکی آبجیمم دختر کوچولوش مریضه رفتم پیشش امروز داداشم میاد دنبالم ببرتم خونمون نمیدونم چجوری بگم منو ببره خونه اون آبجیم عروسمونم باهامونه و همسن خودم و همکلاسیمه و دوستم و بهش گفتم قضیرو نمیدونیم چکار کنیم الان ازونورم قراره ازدواج کنه با کسی ک مطمئنم دوسش نداره دختر خالشه و با اصرار مامانش و اینجوری ک از خواهرم شنیدم خواهش میکنم راهنمایی کنین ببخشید طولانی شد