یدونه دوست دارم برمیگرده جلوم چیزناله میکنه و خودشو بدبخت و تنها نشون میده بعد از اونور میبینی با چند نفر در ارتباطه هر روزم بیرون میتابه
این چند مدتم بخاطر قرنطینه خودشو افسرده و بدبخت نشون داد ک بگه خیلی دارم اذیت میشم چقدر منم دلم براش میسوخت روزی نبود ک بهش فک نکنم اونوقت یهو معلوم شد خانوم تو این مدت مخ یکیو زده اونم بهش کمک کرده باهم کار راه انداختن
چقدر من سادم ک چند سال از عمرمو ب این بها دادم و فک کردم دوست خوبیه نگو مظلوم نمایی میکرده تا همه بهش کمک کنن
وقتی میدید با کسی بیرون رفتم یا ی قدم مثبت تو زندگیم برداشتم چنان حسادت میکردو آه میکشید تازه طلبکارم میشد ک چرا اونو در جریان نزاشتم
الان ب جایی رسیدم ک هیچ روحیه و انگیزه ای ندارم واسه پیشرفت فقط نشستم پیشرفت اونو میبینم و اونم تو دلش بهم میخنده
خیلی دلم گرفته و احساس بدبختی و تنهایی میکنم