زن جوانی که شوهر میلیاردری داشت، دچار سرطان کلیوی شد، بعد از مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد.
هنگامی که زنان همسایه و قوم خویش و دوستان جوانش برای عیادتش می آمدند در جواب همه آنها که بیماری اش را میپرسیدند میگفت *ایدز* دارد.
این امر توجه دخترش را به خود جلب کرد تا اینکه بعد از رفتن مهمانها از مادرش پرسید: مادر جان چرا به انها میگویی ایدز داری در حالی که بیماری ات چیز دیگریست؟
مادر گفت دیر یا زود مرگم فرا میرسد، این را گفتم تا هیچ کدام از این زنها بعد از مرگم، بفکر ازدواج با پدرت نیوفتن!
گویند شیطان بعد از شنیدن این حرف در گوشه ی مجلس به خودزنی، گریه و استغفار و در آخر به سجده ی زنها، مشغول شد ......
سیاست فقط این😂😂