2777
2789

که از دیشب تا حالا آب نشده و حالتشو از دست نداده؟ 

دیشب قبل زلزله یه بستنی آوردم تو اتاقم که بخورم .

چنددقیقه بهش دست نزدم تا یکم نرم شه .

بعدشم که زلزله اومد و رفتیم بیرون و صبح لومدیم خونه .

الان اومدم تو اتاقم میبینم اصلا وا نرفته😐

 دنیا اگه عدالت داشت ... مرد هم بکارت داشت ...       

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ب حق بستنیای ندیده

کاشت ناخن سبکِ روسی😌❤زیبا و عَسَلی مَسَلی NAIL BY MARAl💅 حافظ سوره قل هوالله احد،   سوم راهنمايي که بودم. يه معلم داشتيم که مي گفت هر انساني صورتش شبيهِ یِ حیوونِ  حالا بنظرتون شما شبيهِ چه حيوني هستيد؟! هر کي براي خودش يه چيزي در مياورد. يه دوست داشتم اسمش سميّه بود. کپِ پنگوئن بود. هميشه هم مثلِ پنگوئن راه مي رفت. اما بلند شد با افتخار گفت: « من سگِ پا کوتاه هستم.» مام چيزي نگفتيم دلش بکشنه. چه اشکال داره؟ سگ نجيبِ خوبِ. بذار باشه.يادمِ اون موقع بيشتريا آهو بودن. يعني به هر کي که مي رسيد چند بار پلک مي زد مي گفت من شبيهِ آهو هستم. حالا شبيهِ هر چي بودن اِلا آهو… يکيشون که کُپِ بوزينه بود. يعني با بوزينه مثل گوجه اي مي موندن که از وسط له شده باشن ها اما باز رو يه پا واستاد گفت من آهو هستم.خلاصه به ما که رسيد ما راس و حسيني صاف واستاديم گفتيم به ما مي گن شتر. نمي دونم چرا کلِ کلاس ترکيد.چه کنم خو؟ اين داييمون از بچگي واس خاطرِ لبامون به ما مي گفت شتر. لب شتري، لب شتري از دهنش نمي افتاد اینکه خوبه بعضی وقتام میگفت مارال شبیه شتره معلممونم که تا اون موقع هم خودش و حفظ کرده بود پکيد از خنده 
عجبا😐😐😐

عه سلام

من هنوزم همون دختر کوچولو ۱۴ ساله ام💙هنوز هم همون قدر زودرنجم💙همون قدر احساساتی ام💙من بزرگتر نشده ام💙دنیا برای من به همون اندازه کوچیکه💙ادم ها برام همون معنی مهربانی و از خودگذشتگی رو میدن💙من همونم💙همون دختر بازیگوش ۵ سال پیش💙همون دختری که ساعت ها با موجود خیالی کنارش حرف میزد💙همونی که میتونست💙ساعت ها با کسی درد دل کنه که وجود نداره💙من همونم💙هیچ تغییری نکردم💙اما یه چیزی برام جالبه💙و اون مادر شدنه💙من میترسم💙من نمیتونم حامی یه موجود دیگه باشم💙در حالیکه خودم هنوز بچه ام💙نیاز به حمایت دارم💙گاهی وقت ها با خودم فکر میکنم💙کی انقدر بزرگ شدم💙که به مادر شدم فکر میکنم💙🌹
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز