بچه ها دلم خیلی گرفته پارسال همین مواقع یه مشکلی بین من و شوهرم پیش اومد و من چندر روز رفتم خونه پدرم که باعث و بانیشم مادرشوهرم بود بعد امروز تقریبا بعد دوهفته رفته بودیم خونشون با اینکه میدونست میریم چهارتا سیب زمینی اب پز کرده بود ک درست کردن کوکو رو هم انداخت گردن من بعدش شوهرم گفت من یکم میرم بیرون شروع کرد حرف زدن وسط حرف زدنش هی میگفت فلان دختر میگه که من اول باید رفتار با خانواده شوهر رو بلد باشم بعد ازدواج کنم یکم یعد هم گفت که دخترم همیشه میگه من قهر کردن و رفتن از خونه بدم میاد بنظرتون واقعا ب من تیکه مینداخت بخدا خسته شدم انقدر ازینکارا کرده نمیدونم برم خونش یا نرم خودشم جلوی شوهرم انگار فرشته هس و ی ادم مومنیه هی میگه من روزه میگیرم من میرم بهشت من میوه بهشتی میبینم تو خواب ولی نمیدونه که با من چیکارا میکنه بخدا با اینکه ۲۱سالمه ولی موهام سفید شدن از دست کاراش ب شوهرمم هرچی بگم فکر میکنه مامانش فرشته اس بهش هم حق میدم چون واقعا جلو اون ی ادم دیگس دو هفته بود نرفته بودم خیلی حالم بهتر بود شوهرمم خودش میرفت سر میزد ولی نمیشه که نرم یکی دو روز نیست که