پنج سالم بود دسشویی بیرون خونه بود دمپایی بابام پوشیدم رفتم دسشویی برگشتم تو خونه کل مهمونا در دماغشونو گرفتن نگو من تو دمپایی عن کردم هنوز که هنوزه اون خاطره رو همه جا میگن مهمونای بیشعور
جلو مادرشوهرم اسمشو مسخره کردم یادم نبود اسمشو
مهمانی جای رودروایسی داردعوت بودیم کلی تیپ زدم ارایش کردم ولی انقدر هول شدم
بادم‌پایی ابری توحیاط رفته بودم
دیگه نگم برات،فقط بعدش یه نامه معذرت خواهی و اینکه تو داداشمی و حق داری سرمو ببری و از نامه من برداشت کردی و من قصدم فلان بوده اینا خلاصه یجوری سرو ته قضیه رو هم آوردم ولی تا ماهها و سالها از داداشم خجالت میکشیدم،اونم گفت فقط بخاطر مامان از خونت گذشتم چون میدونم اگه بزنم از وسط نصفت کنم این وسط از همه بیشتر اذیت میشه
به دوستم بجای سلام تویی؟
دهنم چرخید گفتم دلام دویی؟😁 خواهرام همیشه یادم میارن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
