پسر داییای مامانم خیلی اصلا شهوتین ! زناشون میگنا ! خخخ ولی از قیافشون شهوت میباره ! کلا زنای همشونم مینالن از زیادی رابطه
.بعد یه شب یه عروسی بودیم حنابندان بود زن یکیشون دستاشو حنا گذاشته بود شوهرش اومد گفت بریم خاهر منم ورداشت گفت این ذستاشو حنا گذاشته کجا برین اللن ! ورداشت گفت من با دستاش چکار دارم من با اینقد جا✋(کف دستشو نشون داد) کار دارم 😐😐😐😐
یعنی ابجیم هنوز که هنوزه یادش میفته میگه از خجالت اب میشم خخخخ
کلا اینا خیلی شهوتین هم از حرف زدنشونم شهوت میباره😂😂