یبارم تعریف میکرد تو عقد بودن
وقتی شبا میرفتن تو اتاق درو میبستن بعد خونوادش مثلا مامانش میو مده از بالای شیشه ی در اتاق نگاه میکرده یا میگف مثلا صب ک میشده دیگه میومدن تو اتاق
بعد یبار میگفت ک ا ن دوم رو جمع نکرده بودن بعد مامانش اومده دیده!کلی هم حرف بارش کرده ک تو خجالت نمیکشی دخترررررررر
واقعا فاز اینجور آدما رو نمیفهمم