سلام
من يه مدتيه با يكي اشنا شدم قبلش تقريبا ٢ سال كسي تو زندگيم نبود و شديدا تنها بودم خودمم ٢٢ سالمه
حالا اين پسره همون اول كار از خاطراتش ك ميگفت تعريف كرد ي بار با دوستاش رفته كوير و گل كشيده و اينا
من بهش گفتم اين ي تجربه نوجووني بوده يا نه كلا سبك زندگيته؟گفت نه تجربه بوده
گفتم اگه تو موقعيتش قرار بگيري بازم ميكشي؟گفت نه قرار گرفته بودم و نكشيدم
میکشم بیرون
توبه گرگ مرگه
😐ادامه داره؟
خلاصه رابطمون خيلي خوب بود من عاشقش نبودم خيلي با معيار هام فرق داشت اما بينمون احترام زيادي بود خيلي به نظر هم احترام ميزاشتيم
جمعه رفتيم بيرون شهر كتاب يكم من خريد كردم و برگشتيم شبش ديدم درست جواب نميده ناراحت شدم
خب
کات
میکشع....بیخیالش شووو
ولش میکردم
حساس نشو حساس نشو
دوست پسر ارزش نداره
خب چیه، میگه نه دیگه
رابطمو خیلی باهاش جدی نمیکردم تا ازش مطمئن شم
می موندم اگر اون گل کشیدن از روی تجربه باشه.
گل چیز بدی نیست اصن تو کانادا آزاده بازم خودت میدونی
اونوقت شنبه زنگ زد و كلي حرف زديم و تهش بحثمون شد و قطع كرديم اولين بار بود بحثمون ميشد بعد مسيج داد ك ديشبش تا صبح بيدار بوده به رابطمون فكر كرده و ما خيلي فرق داريم و من لياقتم خيلي بهتر از اونه و خانوادش منو اذيت ميكنن و از اين دري وري ها ك ميگن
