2777
2789
عنوان

ماه رمضان شد یاد یه خاطره افتادم

618 بازدید | 7 پست

اول بگم که من قبلا با مادرشوهرم  زندگی میکردم

یادمه  اولین ماه رمضان که خونه خودم بودم یه روز داشتم برا افطار حلوا درست میکردم و چون دفعه اولم بود تصمیم گرفتم کم درست کنم که اگه خراب شد حیف نشه اندازه یه پیش دستی درست کردم و اتفاقا خیلی خوب شد و بوی خوبی هم بلند شده بود

 هنوز تا افطار دو ساعتی مونده بود دیدم همسایه مون با دخترش دم درشون نشسته رفتم پیشش دیدم  دخترش میگه من حلوا میخوام مامانش هم میگفت من بلد نیستم درست کنم دلم برا دخترش که روزه اولی بود سوخت

دیگه اومدم خونه گفتم یه پیش دستی دیگه هم درست کنم ببرم براش

خلاصه به اذون کم مونده بود درست کردم و میخواستم ببرم که مادرشوهره گفت بده من ببرم تو چای بذار

منم سفره افطار رو آماده کردم و فرداش دیدم دختر اون یکی همسایه‌مون پیش دستی‌مون رو آورد 

به مادر شوهرم گفتم خب چرا ندادی به مامان فاطمه گفت خونه نبود گفتم خودم باهاش چند دقیقه پیشش صحبت کرده بودم 

داشت دروغ میگفت دیگه هیچی نگفت ولی منو کارد میزدی خونم در نمیومد

راستی اون یکی همسایه مون همشهری و دوست مادرشوهره بود برا خودشیرینی خودش  برده بود اونجا

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

آره راست میگم  دختر خوب و مودبی بود همیشه وقتی منو میدید یه لبخند میزد و سلام میکرد

منظورم این بود، چون هوس کرده بود، روزِ دیگه ای براش حلوا فرستادی؟ دلم براش سوخت

آنتن‌هایی که هست صداها را از ریشه‌های درخت که در آب جوش بگذارند صدای هیاهو هست.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  15 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش