دیگه خسته شدم دلم میخواد برم یک جای دیگه جدا از ساختمان پدر شوهرم اینا زندگی کنم. اصلا نمیتونم کنار بیام. همه زندگی خصوصیم جلوی چشمشونه. هیچی از دیدشون مخفی نیست. آرامشم از بین رفته. عصبی و پرخاشگر شدم. یه مدت رفته بودن یک محله ديگه خونه دوشون اما دوباره برگشتن. اون زمان که نبودن، زندگیم با شوهرم و بچم عالی بود اصلا بحث و دعوا و اینچیزا رو نداشتیم. اما از زمانی که اینا برگشتن تو این ساختمون، اعصاب من به کل بهم ریخته. به هر بهانه ای جوش میارم و از کوره در میرم، خیلی پرخاشگر شدم. هر چقدر به شوهرم میگم خونه رو بفروش بریم جای دیگه اصلا گوشش بدهکار نیست. ازم توقع داره زن ملایم و آرومی باشم اما منم ازش توقع دارم این خواستمو عملی کنه. اما نمیکنه. منم روز به روز عصبی تر میشم. دیوونه شدم. اما شوهرم راضی نمیشه خونه رو عوض کنیم؟ صدامون در میاد خانواده شوهرم میفهمن و این بدتر آزارم میده. دیگه نمیتونم این شرایط رو تحمل کنم. آخر میترسم راهی تيمارستان بشم. خسته شدم
من که از همون اول اومدم یه محله ای که حدود یه ساعت باهاشون فاصله داره . من و شوهرم تو نامزدی بحث زیاد داشتیم می ترسید جلوی خانواده ش بحث و دعوا داشته باشیم 😂😂😂 خلاصه به نفع من شد 😏😏😏
کاش خانواده شوهر من خونه داشت که من اینقدر غم نداشتم. مادر من دو تا عروس بزرگتر هم داشت ولی ی ...
خدا کمکشون کنه. من عروس بدی نیستم اما خیلی بدی دیدم خیلی. طبیعیه بخوام دیگهاینجا نباشم. منم خوبی زیاد کردم. زندگیمو باهاشون شریک بودم. اما دستم نمک نداشت. پدر شوهرم تنها میآمد اینجا میموند با شکم حامله براش سینی سینی غذا میبردم. اما الان میخوام مستقل باشم و این خواسته زیادی برای یک انسان نیست. شاید اونا کاری نداشته باشن اما من دارم از بین میرم. چون این شرایط از تحملم خارجه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
باز خوبه عقلش رسید اینکارو کرد. شوهر من میخواد پیش خانوادش بمونه حتی به قیمت جدا شدنمون
آره من خودمم تعجب کردم چون سه تا عروس قبل از من دارن همه شون یه مدت با اونا زندگی کردن ولی ما از همون اول جدا بودیم . خدایی تو هر خونه ای بحث و جدل هست . هزارتا چیز پیش میاد آدم دوس نداره کسی بدونه چه برسه خانواده شوهر . به نظرم از در دوستی و محبت وارد شو بگو هرهفته میاییم بهشون سر میزنیم و .... شوهرت انگار لج کرده دعوا بدترش میکنه
آره من خودمم تعجب کردم چون سه تا عروس قبل از من دارن همه شون یه مدت با اونا زندگی کردن ولی ما از همو ...
به خدا خونه همه دعوا هست. همین مادر شوهرم هر روز با خانواده با هم دعوا دارن و صداشون میاد. اما کافیه صدای ما در بیاد یک جوری رفتار میکنن انگار گناه کبیره مرتکب شدم. از پسرشون ایراد نمیگیرن منو مقصر میدونن. ی جوری به من نگاه میکنن ادای آدمای متمدن و با فرهنگ رو درمیارن هر کی ندونه انگار اینا اصلا دعوا نمیدونن چیه.
خدا کمکشون کنه. من عروس بدی نیستم اما خیلی بدی دیدم خیلی. طبیعیه بخوام دیگهاینجا نباشم. منم خوبی زیا ...
می دونم. بخدا من حتی آون جاری بزرگم رو هم درک می کنم. مشکل تو خیلی خیلی کمتر از اونه، می دونی اونا دو تا خواهرها جاری من هستند، یکی شون تو دهاتشون زندگی می کنه، برادر شون میاد خونه خواهرش، افسردگی داشته و .. و اونجا خودکشی می کنه. فوت میشه. حالا این جاری من همش با شوهرش دعوا داره که برادرت مواظب برادرم نبوده باعث شده بمیره و ... در حالیکه هیچ حرفی به خواهرش که تو همون خونه بوده نمی زنه. کلا بعد فوت برادر جوون 22 سالش، مشکل روحی پیدا کرده حاضر هم نیست دکتر بره. با همه دعوا داره با همه. ولی خونه تو شهر مال اون و شوهرشه، تا حالا نگفته که پدر و مادرت رو بیرون کن. پدر و مادر شوهرم هم می گن با ما کار نداره ولی با هم دعوا می کنند بچه هام رو نفرین می کنه ما ناراحت میشیم حرص می خوریم گریه می کنیم ولی فایده نداره.