سلام به همه دوستان. داستان از این قراره که مادرِ پدرم آلزایمر حاد داره و تا 10 روز پیش پرستار داشت. من چند روزی رفتم خونشون و دیدم پرستارش باهاش تندی میکنه. به بابام اطلاع دادم و اونم پرستارو اخراج کرد و مادرشو آورد پیش خودمون. اما من منظورم اصلا این نبود. من گفتم پرستارشو عوض نکنن نه که بیارنش خونمون. مادربزرگم مامانمو خیلی خیلی اذیت کرده همچنان هم زبونش تنده. مامانم عصبی شده. برادرم 5 سالشه و زندگی با سالمند افسرده روش تاثیر داره. من خودم مشغول پایان نامه هستم اما اصلا برنامه نداره زندگیم. همش باید جلو چشمش باشیم وگرنه هر ثانیه میپرسه بچه ها کجان. پدرم با یک دندگی و لجبازی میخواد بدون در نظر گرفتن اعصاب و روان ما از مادرش مراقبت کنه. بابام بداخلاقه نمیتونم باهاش حرف بزنم. شما بگید چ کنم. این وضعیت نباید ادامه پیدا کنه