عصرپام گیرکردمبل کم مونده بود سرم بخور مبل جای تیزش...شوهرمم خونه نبود یهو اومدتو فهمید افتادم زمین براش تعریف کردم .برگشته میگه مواظب خودت باش دیوونه بعدمیگه خیلی اتفاق افتاده طرف زنش بیوفته خدانکرده بره اون دنیا گیربدن مامورا ب شوهرش که توکشتی منم گفتم اگه برعکس خدای نکرده برا تواتفاقی بیوفته من برام مامورا مهم نیست میکشم خودمو میام پیشت میگه من بمیرم توهم زندگیتو باید ب باد بدی منم گفتم پس من بمیر تونگران زندگیتی...قهرکردم الان گریمم گرفته همو خیلی دوست داریم دوساله باهمیم بدی ازهم ندیدیم عاشق همیم ولی نمیدونم چرا این حرفوزد بد دلم شکست