میخواد بیاد خاستگاری خیلی وقت پیش گف بیام منم ب مامانم گفتم مامانم قیامتتتت کرد وای قیامتاااااا گفت تو بمیری تو رو ب اینا نمیدم حالا باز امروز گفت می خوام بیام ۴/۵ ساله باهمیم یکم تو صورتش نگا کردم ساکت شدم خیلی ۲ دلم میترسم از ازدواج از مسئولیتای زندگی میترسم ازش خسته بشم میترسم همه مسخرم کنن برا انتخابم چون ازم خیلی پایین تره از طرفی میدونم ک مامانم خییییییلی مخالفه مامانم باز نسبت ب بابام خیلی بهتره هیچ ذهنیتی از ازدواج ندارم بجز یه سری هیجانات(همون ک میدونید) واقعا چیزی ازش نمیدونم دوس پسرم خیلی خیلی ادم خوبیه حس میکنم از خودمم بهتره بد جور گیر کردم ب دوستام نمیتونمبگم چون بهم میخندن میگن خاک تو سرت با انتخابت خواهرمم کوچیکه مامانمم ک نگم ...
هیجایی رو جز این جا ندارم چیکار کنم 😔
من ۲۰ سالمه قرار بود تا ۲۵ سالگی من صبر کنیم امروز باز گفت شوکه شدم از اون مطمنم از خودم مطمن نیستم میترسم بزرگ نشده باشم میترسم اذیتش کنم با من خوشبخت نشه می ترسم تو زندگی باهاش جا بزنم 😢😢 چ خاکی ب سر کنم