2777
2789
عنوان

سرگذشت من🤪

241 بازدید | 6 پست

سلام خانما

لطفا تا اخر مطالعه بفرمایید


هوهوی باد موی پریشان درختان نارنجی پوش حیات را به هیاهو می اندازد
تک پنجره ی اتاقم هنوز هم باقیست حتی دفترچه ی کوچک خاطرام ، می دانی سیاوش حقیقت امر ان است که از قصد ترجیح می دهم دفترچه را کنار پنجره بگذارم اخر هرگاه ان را می بینم بایادتو امیخته می شوم ، با نگاه های پرمعنایت ، این هزارمین بار است که این جمله را تکرار می کنم و تو اغلب اوقات می گویی یعنی چه و من با سرخوشی ناشی از عشق می گویم چنان هم بی معنا نیست زیرا ان پنجره اخرین قاب عکس من از توست ، اخرین یادگار شورانگیزم و ان دفترچه در تمام لحظات یاد تورا به اغوش می کشد ، سیاوش تو دربطن افکار منی .
نمی دانم شاید ماغریبه هایی هستیم که درعین جدایی بهم گره خورده ایم و تو ان ستاره ی رنگ باخته ی زندگی منی ، ستاره ی روشن تاریکی شب هایم تو درعین اضمحلال دوباره متولد می شوی و من در عین تولد از جنس نابودیم ، سیاوش نمی دانم نامه هایم را می خوانی یانه ، کاش بخوانی شان ، حاضرم اخرین لحظات جانم را نیز به پستچی هدیه کنم تا نامه را به دستان تو برساند ، اگر می خوانیشان حداقل ان هارا پاره نکن ، اصلا مطمئنی که اینها به دستت می رسد ..... دیوانه وار این سوال هارا تکرار می کنم ، شایدهم تمام این لحظات خیالی بیش نباشد که از انعکاس نبودن هایت ان هارا به ذهن می اورم و....

این رمقدمه ی رمان منه لطفا نظر بدید دربارش 

اگر دوست داشته باشید بقیشم می ذارم 

لطفا عضو کانالم بشید

linkghayegham@

حمایتم کنید تا نویسنده بشم ممنونم ازتون و اینکه عضو شدن شما به من انرژی می ده تا بنویسم و دراین باره بهم لطف بزرگی کردید 

ممنونم ازتون ، یکم دیگشم می زارم که حوصله کنید بخونیدش 

#part1

به نام خدا

فورا وسایلم را داخل کوله ام می ریزم ، سلوا دستم را می کشد و می گوید عجله کن ، می دانم که قطعا چیزی را جا خواهم گذاشت ، شانه ام رابه عقب پرت می کنم و می گویم : اه بسه سلوا می یام دیگه

گریه ام می گیرد اخر چرا من ، چرامن باید به دام این لجن ها بیفتم

پشت سر سلوا کاشی های یکی درمیون شکسته ی پارک را زیر پا له می کنم

می دانم که با فرار کار خراب تر خواهد شد ، سرم کمی گیج می رود و نفس هایم به شماره افتاده است ، خسته ام ، شوریده ام ، و دراین هوای سردو طاقت فرسا مه گرفته ام ، در میان دویدن ها چشمم معطوف بند کتانی ام می شود و دردل نجوا می کنم چرا باز است ، یادم رفته مثل مادرم انهارا پاپیون کنم ، از کوچه باریک ها می گذریم ، سلوا مدام عقب را نگاه می کند و من هم به دنبالش ، هیچکداممان نمی دانیم به کجا خواهیم رفت ، به اعماق چاه ، دره ، اه بس است چه افکار پلیدی دارم ، کاش مغزم جابه جا می شد ، در این لحظات دوست دارم تنها به دویدن فکرکنم ، دستم به دیوار کاهگلی کشیده می شود ، می دانم که دارد خون می اید اما با این اوصاف نمی توانم حتی نگاهش کنم ، صورتم در ابشاری از عرق سرد غوطه ور شده ، دل هم .....

سلوا هربار مسیرش را به طرز عجیبی عوض می کند ، از کوچه ای به کوچه ی دیگر و از خیابانی به خیابان دیگر و ......

درد تمام وجودم را فرا می گیرد ، چشمانم سیاهی می رود و نفس های سرد و گرمم در اغوش باد نفوذ می کند ، صدای بلند نگران و مغموم سلوا در گوش هایم می پیچد و همچنین دست های گرمش بازوانم را احاطه می کند

_ حالت خوبه ؟

می ترسم چشمانم را بازکنم اخر نمی خواهم بدانم چه شده زیرا این به نفع من است

_ ارغوان می تونی چشم هات و بازکنی ؟

سلوا تکانم می دهد که باعث می شود از درد بیشتر در خودم فرو بروم

_پاشو ارغوان اونا رفتن ، گممون کردن ، بلندشو

در دل نفس راحتی می کشم و اجازه می دهم دیدگانم یک بار دیگر بر جهان اطراف گشوده شوند

سلوا صورتم را میان دستانش محکم می گیرد و می گوید : دیدی ما بلاخره موفق شدیم ارغوان ما ... ما تونستیم از دستشون خلاص شیم

نگاهم به بند های باز کتانی ام می افتد ، اه کاش می بستمشان با کمک سلوا بار دیگر روی دوپای مجروحم می ایستم و تقلا می کنم برای راه رفتن ، پای چبم به شدت درد می کند و روی اسفالت کشیده می شود ، انقدر دردم زیاد است که حتی سوزش دستم هم نمی تواند مرا متوجه خویش سازد .....

به نام خدا

فورا وسایلم را داخل کوله ام می ریزم ، سلوا دستم را می کشد و می گوید عجله کن ، می دانم که قطعا چیزی را جا خواهم گذاشت ، شانه ام رابه عقب پرت می کنم و می گویم : اه بسه سلوا می یام دیگه

گریه ام می گیرد اخر چرا من ، چرامن باید به دام این لجن ها بیفتم

پشت سر سلوا کاشی های یکی درمیون شکسته ی پارک را زیر پا له می کنم


linkghayegham@

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من رمان زیاد میخونم بیشتر رمانهای مطرح و خارجی رو الانم اخرای رمان بلندی های بادگیرم

اینارو گفتم بدونی الکی واسه دلخوشیت نمیگم

فوق العاده بود اونم برا کسی که تازه میخواد شروع کنه خیلی عالی بود 

راستش اولش گفتم اوووهههههه چقد زیاد حوصلم نمیشه بخونم ولی جمله اولو که خوندم تا اخرش رفتم 😂

حتما کانالت سر میزنم عزیزم ادامه بده قطعا موفق میشی

من رمان زیاد میخونم بیشتر رمانهای مطرح و خارجی رو الانم اخرای رمان بلندی های بادگیرم اینارو گفتم بد ...

وای ممنونم عزیزم راست می گی ؟

 مرسی خیلی خوشحالم کردی 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘❤❤❤❤❤❤❤

وای ممنونم عزیزم راست می گی ؟  مرسی خیلی خوشحالم کردی 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘❤❤ ...

آره عزیزدلم خیییییلی شیوه ی نوشتاریت قشنگ و دلنشینه آدم راحت میتونه تصویرسازی کنه 😍😍 خیلی خیلی استعداد داری همیشه حواست به ویرایش باشه نقطه و این چیزا که واسه خواننده روون و راحت بشه خوندنش 😘😘😘❤❤❤❤

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792