من متاسفانه بخاطر اصرار هاي همسرم مجبورم ده روز يكبار بريم دوساعت خونه مادرش بشينيم با رعايت نكات بهداشتي و فاصله(مجبورم وگرنه نميرفتم)
ديروز رفتم خونشون مادرشوهرم هميشه عادت دارهپذيرايي كه ميكنه يكسري چيزها رو برا من نميداره مثلا پسته نميذاره برا من فقط برا شوهرم ميذاره يا مثلا ميوه خشك يا هر چيز ديگه اي هميشه ناراحت ميشدم غصه ميخوردم خجالت ميكشيدم
ولي ديروز وقتي پسته برا شوهرم گذاشت برا من نذاشت باز مث هميشه ناراحت شدم تو دلم گفتم عيب نداره ولش كن دوس نداره بده من بخورم يهو ديدم پسر٢ساله ام رفت پياله پسته رو از جلو باباش برداشت اورد جلو من گذاشت صورتش رو اورد جلو صورتم دستش رو با حالت اشاره برد سمت پسته با بي زبونيش اشاره كرد بخور
انگار دنيا رو بهم دادن انقددددد خوشحال شدم انقد ذوق كردم خواستم اين خوشحاليمو بهتون بگم خواستم بگم هميشه اميد هست خدا بالاسرمونه🙂🙂🙂
خدايا به هركي بچه نداره از اين بچه ها بده خوشحالشون كن🙏🙏🙏