2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ما بگيم قبول كن قبول ميكني؟

خو برو بشين فكر كن ببين ميتوني با تفاوت فرهنگي كنار بياي ك قبول كن 

اگرم نه ك هيچي ديگه

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 

ها ای که وگفتی یعنی چه

همیشه توکلت به خدا باشه و امید وار باش؛    نا امیدی از جانب شیطان است.همیشه سعی کن خوبی های اطرافیانتو پیدا کنی و تو ذهنت مرور کنی؛ روزی دوتا خوبی پیدا کن👌امکان نداره پشیمون بشی از اینکار.به مشکلات بخند و بهشون ثابت کن تو اشرف مخلوقاتی و قوی تر از اینی هستی که بخواد زمینت بزنه؛ پاشو و مقاومت کن و نابودش کن😊.وقتی میم مشکلات رو برداریم‌ زندگی شیرین می شود         خـدا گر ز حــکـمـت ببندد دری ؛ ز  رحـمـت گشاید در دیگری. برای سلامتی و ظهور منجی عالم بشریت ؛امام زمان (عج) صلوات بفرستید.

  درش بیار نگاش بکن

میشه دعا کنید به آریام برسم💓 خیلی همو دوس داریم دعا کنید وضع مالیشونم خوب شه کلی گرفتارن💗اینجا سایت تبادل نظر نه تحمیل نظر! وقتی با نظرم مخالفی جنگ راه ننداز  

اول قشنگ توضیح بده بعد...

انسانها به میزان حقارتشان توهین می‌کنند،به میزان فرهنگشان عشق می‌ورزند،وبه میزان هویتشان به دیگران احترام می‌گذارند!به میزان کمبوهایشان آزارت می‌دهند،هرچه حقیرتر باشند، بیشتر توهین می‌کنند تا حقارتشان را جبران کنند،هرچه هویتشان عمیق‌تر باشد، محترمانه‌تر رفتار می‌کنند...به اندازه‌ی درکشان می‌فهمند و به اندازه‌ی شعورشان،به شما پاسخ میدهند

😳😳خب شرایطش چطوریه

دینش چیه شغلش و... 

بعضیا حرف زدن بلد نیستن کاش حداقل حرف نزدن بلد بودن🙄😒.  من تمایلی ندارم قضاوت های بعضی کاربرا رو درباره خودم بدونم لطفا اگه نظری درباره من و نظراتم دارید برای خودتون نگه دارید حق با شماست نیازی نیست وقتتونو تلف کنین

بلدی باهاش حرف بزنی، وای اینم جزو عجایبه😍😜


دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792