چطوری در خانواده شوهر

من اینقد میگم و میخندم که بعدش از خودم بدم میاد یه شب در میونم خونه مادرشوهره بودم ولی الان تو ترکم دو هفته ای میشه نرفتم میخوام ماهی یه بار دو ماه یه بار سه ماه یه بار برم چه خبره شورشو درآورده بودم 

حرفای خوب بزن 

غیبت و اینا هرگز حتی اگ اونا غیبت کردن شما لکس و العمل نشون نده 

یا تذکر بده غیر مستفگقیم ک کار خوبی نیست 

تو دار باش 

از کل زندگیت تعریف نکن 

پر حرفی ممنوع 

ب اندازه کمک کن

اینم یادت باشه وقتی پشت سرت جاریت گفتن سریع توام‌جبهه نگیر و پشت سرش بگو،فقط بگو خودشون میدونن

این نکته ک تو هیچوقت دخترشون نیستی و همیشه عروس هستی رو یادت نباید بره...

و همه چیز در حد اعتدال...محبت و خندیدن و مهمونی رفتن و حرف زدن و این حرفا....و اینک تو مسایل خانوادگیشون به هیچعنوان دخالت نکنی و همه چیو نشنیده بگیری....

من باهمینکارام باعث شدم ک مادرشوهر و پدرشوهر و خواهرشوهرم خیلی دوستم داشته باشن ...

البته شخصیت خانوادگی اونام مهمه....فک کن خانواده همسرت بی ادب باشن بعد تو چیکار میخوای کنی؟؟؟

خودشون که میگن منو بیشنر ازبقیه جاریام دوس دارن و باهام راحتن ولی من این راحتی رو دیگه نمیخوام

تازه به این نتیجه رسیدم که باید باهاشون رسمی و سرسنگین بود

مثلا وقتی یک اتفاق خانوادگی میفته در حدی نظر میدم که ازم سوال نظر پرسش میشه. مثل فضولا برای کسب اطلاعات بیشتر نمیدوم پابرهنه وسط. بعدا هم سه پیچ همسرم نمیشم که کسب اطلاع کنم. بیشتر سکوت میکنم و شنونده هستم اما با دقت و توجه به حرفاشون گوش میدم گه گاهی هم با اظهار نظر یا لبخند نشون میدم که دارم گوش میکنم. بلند و عصبی و یا با کلمات وقیح اظهارنظر نمیکنم. وقتی بحثی چیزی پیش میاد که مربوط به خودشونه سعی میکنم خودمو جای دیگه سرگرم کنم که نگن گوشش اینجاست. هیچ وقت اسرار و درد و دلای خانواده همسرمو نمیبرم پیش اعضای خانواده خودم. وقتی از چیزی ناراحتم ناراحتیم رو با وقار بیان میکنم نه با وقاحت و خط و نشون کشیدن و هیچ وقت همسرم رو بر علیه خانوادش تحریک نمیکنم. پشت سر اعضای خانواده همسرم توطئه نمیکنم مثل اینکه با این خالش بشینم پشت اون خالش حرف بزنم. خوش لباس هستم و عطر زده و مرتب . از مشکلات خانواده خودم پیش خانواده همسرم چیزی نمیگم.  این باعث شده هر کی میخواد تو اقوامشون بره خواستگاری زنگ میزنه به مادر همسرم میگه دعا کتید عروسمون مثل عروس شما باشه.... حالا از حق نگذریم خانواده همسرم هم ماه هستن. مادرشوهرم انقدر از دست مادرشوهرش عذاب کشیده میگه دلم نمیخواد تو مثل من لطمه بخوری. 

كاري ب باكلاس بودن نبودن ندارم

كلا من وقتي برم اونجا، مودبم، مهربونم

ب مادرشوهرم كمك ميكنم تو كاراي سبك

با پدرشوهرم شوخي ميكنم و ميخندم يا ي داستاني چيزي ميگم واسش!

لباس مرتب و شيك ميپوشم و ي ارايش ملايم دارم هميشه.

از مادرشوهرم راجب دست پخت و نحوه اشپزيش سوال ميكنم.

به حرفاش توجه ميكنم و نظر ميدم.

تو هيچ ماجرايي دخالت نميكنم مگه اينكه خودشون بهم بگن. 

بهشون تو هفته مرتب ز ميزنم. براشون هديه يهويي ميخرم.

البته اينم بگم ك اونا رفتارشون هزاربرابر من بهتره.

كلا همو دوس داريم.