اره ما خانوادگی حس میکنیم انرژی خونه رو
من ۱۷سالم بود یه شب خواب دیدم پرواز کردم و رفتم کوچه پس کوچه های شهرمون یهو یه پیرزنه منو گرفت کشید پایین گفت تولد ۱۸سالگیت میمیری
گذشت....یه هفته مونده بود بشم ۱۸ساله همش تو فکره اون خواب بودم
تااینکه باز خواب دیدم بابا بزرگم که فوت شده اومده و داره دنبالم میگرده و من هی قایم میشدم منو نبینه.اخرش منو پیدا کرد
یهو یه چیزی یادش افتاد گفت هیچی بابا اومده بودم ببرمت ولی برو
ووااای موهای تنم سیخ شد بخدا