میدونی دلبر میخوام ی اعترافی کنم
وقتایی ک ازت دلخور میشم چ با جهت چ بی جهت سعی میکنم ازت فرار کنم تا اون لحظع نع دل تو رو بشکونم نع خودمو،میدونی سعی میکنم گوشیمو ک تو این روزای سخت تنها نقطع اتصال منو توعه را پرت میکنم ی گوشع
دوتا چک میخوابونم تو گوشم و میگم بهش فکر نکن میرم توی جمع تا تنها نباشم و فکرم بیاد سمتت و حالم خراب شع
ولی نمیدونم چرا پدرم با دیدن چهرم غمگین میش و مادرم نگران نگام میکنه و میگ چیزیت شده منم ی لبخند میزنم و میخوام قدرتمو نشون بدم و بگم نع اما میدونی ی چیز مث سیب گیر کردع بیخ گلوم یا انگار تارهای صوتیم از کار افتاده
ولی چشمام،چشمام خوب کار میکنع دیدی موج های دریارو درست تو اون لحظع چشمای من نقش همون موجهارو دارن
میدونی حتی میخوام اونام اذیت نشن و دوبارع میچپم تو اتاقم اما تو انگار تو گوشه گوشه این اتاق تلبار شدی میای تو ذهنم و جنگم باهات شروع میش چشام پر و خالی میش و دلم فعال تر از همیشه ب وظیفش ادامه میده
قلم ب دست میشم تا یکم اروم شم اما میبینم ن تنها توی سر و قلب و چشم هستی حتی قلمم ب تو فکر میکنع
تو فقط منو عاشق نکردی تو دنیای منو صاحب شدی
ژینا نوشت🐚🤍
ادم با گذشتی هستین یا نع ؟