سلام به چند دلیل من از دیروز عصر باشوهرم قهرم میگم همه رو بعد ببینید حق باهامه یانه
نزدیک پنج ماهه ازدواج کردیم
من حس میکنم باید بیشتر خونه باشه ذوق داشته باشه بالاخره تازه عروسیم ولی بیشتر میزنه بیرون
همش میگه فلانی زده بیرون بیا ماهم بریم چیه همش ته خونه ای
یا میگه فلانی باخانوادش میاد بیرون گفته ماهم بریم
هرپیشنهادی داده رد کردم میگم قرنطینه باشیم ولی حس میکنم ضد حال شدم و خونه نشین
دیروز ساعت ۲ زد بیرون کارداشت تا هفتو نیم نیومد منم بش زنگ زدم گفتم کجایی چرا نیومدی گفت خب داداشم اینا رفتن تفریح منم رفتم پیششون
خیلی غصه خوردم بخدا
مثلا تحصیل کرده اس درحالی ک دامادامون از خونه بیرون نمیرن مگر برا خرید
دلیل دیگشم اینه ک یبار بجای ششصد تومن یه تومن از حسابم برداشت کرد گفت اون چهارصدو هرچی خواستی بگیری بهم بگو من پولشو میدم
عید شد من از جیب خودم به مادرامون عیدی دادم
گفتم همشو من بدم؟ گفت خو نصفشو میدم بهت
حالا میگه خب ندارم اینهمه خرج میکنم و وسیله از مغازه میارم(پلاسکو داره) خب پول باید جاش بدم
باز دلم گرفت ک چرا اینجوری میکنه
۶ تومن پول داشتم انداختم روحسابش قرارشد سودشو بهم بده ولی همشو برد گفت برا کمک خرجی
اخه شغلشو عوض کرد درامد نداره فعلا
درجوابم میگه پول منو تو نداره پولدار شدم همه چی واست میگیرم
این دلیلا غصه ام داد ولی هرچی گفت بام حرف بزن چته تو
هرچی ماساژم داد حرفی نزدم باش
چون میدونم باز توجیه میکنه و من بازم حس میکنم خسیس و پول دوستم
طولانی شد ببخشید
ولی دلم درد دل خواست😔