بابام توی شهر جدا زندگی میکنه
برای عید خیر سرش اومده اینجا
جدا نشدن بیشتر از اینم نمیتونم توضیح بدم
عاقا از وقتی اومده خونه جهنم شده خسته شدم
شبا بیداره نمیزاره بخوابیم روزا هم میخوابه ما باید بهشوووون برسیم انگار هتله دست به سیاه و سفید نمیزنه تو خونه هم بند نمیشه میره بیرون
باورتون نمیشه چقد تو این چند هفته که اومده اعصابم خورده و فکر خودکشی زده به سرم
اولین بارش نیس همیشه همینه
به مامانمم بگم بندازش بیرون طرفداری اونومیکنه!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم چرا اینجوری شده
بابام خیلیییییی بهش بدی کرده
ولی خیلی سادس مامانم
بچه ها دعا کنید بتونم یجوری فرار کنم از این خونه کوفتی
برم دیگه نبینمش
تاپیکای قبلیمو بخونین گریتون میگیره مثل من که الان دارم گریه میکنم
من اگه نخوام زنده باشم تو این وضعیت چیکار کنم
به مامانم گفتم نزار بیاد اینقد کثیفه میاد ازش کرونا میگیری بدبخت, حالا که اومده خانوم 180 درجه فرق کرده قبلش با هم دشمن بودنا
کاش کرونا بگیرم بمیرم