من خودم ندیدم
اما خواهرشوهرم تعریف میکرد یه شب که میخواستن بخوابن چون بچه کوچیک داره وخیلی دورمیخوابه،شوهرش زودتر خوابید.اونم درحال خوابیدن بوده ک میبینه یهو همه جا تاریک روشن میشه و یه نوری بهش نزدیک میشه بعد اون نوره که میاد بالای سرش شبیه یه آدم میشه.بهش میگه وقتت تموم شده و باید بامن بیای...
خواهر شوهرمم انقدر گریه و التماس میکنه ومیگه به خاطر بچم بهم رحم کن...
وقتی داشت تعریف میکرد میلرزید و گریه میکرد