من پوست دستم از قبل خشک بود الان بدتر شده از بس میشورم
داره تبدیل به اگزما میشه
قبلا پایین انگشتام بود الان همینجور داره بیشتر میشه
شماهایی که این مشکلو دارین چکار میکنین؟؟
حال من خوب است اما با ❤ تو ❤ بهتر میشوم / آخ...تا میبینمت یک جور دیگر میشوم خدا جونم خودت مواظب پسرم باش🌸(فَاللّه خَيْرٌحافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ) 🌸🌸ممنونمبابت همه چي خداي مهربونم🙏
حال من خوب است اما با ❤ تو ❤ بهتر میشوم / آخ...تا میبینمت یک جور دیگر میشوم خدا جونم خودت مواظب پسرم باش🌸(فَاللّه خَيْرٌحافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ) 🌸🌸ممنونمبابت همه چي خداي مهربونم🙏
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بله من مشکلات زیادی تو زندگیم داشتم و سختی های زیادی کشیدم ولی با تلاش به خیلیاشون فائق شدم. احساسات عمیق انسانی مثل خشم، غم و حتی اضطراب رو مثل همه شما تجربه میکنم. و قرار نیست با روانشناس شدنم، انسانیت رو از من بگیرن! بله، اینجا برای مشکلات ساده تاپیک میزنم، مسائلی که خودمم میتونم حلشون کنم ولی باز هم اینجا محیط جالبی هست که میشه افکار و نظرات مردم دیگه رو خوند و ازشون یاد گرفت و جامعه اطرافت رو شناخت. هیچ تاپیکی هم حذف نمیکنم، چون از هیچ قضاوت و تفکر کلیشه ای نمیترسم...
حال من خوب است اما با ❤ تو ❤ بهتر میشوم / آخ...تا میبینمت یک جور دیگر میشوم خدا جونم خودت مواظب پسرم باش🌸(فَاللّه خَيْرٌحافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ) 🌸🌸ممنونمبابت همه چي خداي مهربونم🙏
فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
حال من خوب است اما با ❤ تو ❤ بهتر میشوم / آخ...تا میبینمت یک جور دیگر میشوم خدا جونم خودت مواظب پسرم باش🌸(فَاللّه خَيْرٌحافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ) 🌸🌸ممنونمبابت همه چي خداي مهربونم🙏